#ازدواج_به_سبک_کنکوری_پارت_55


بغض کردم. نباید اونطوری جلوی رضایی با هام حرف زد. با اینکه هنوز کلی از غذام رو نخورده بودم اروم سرم رو تکون دادم ورو به بابا گفتم:

- بابایی سوییچ رو میدی؟

بابا: چرا بابا جون؟ بذار با هم میریم تو که هنوزی چیزی نخوردی.

- نه خوابم میاد دیگه غذا نمی خوام.

بابا: بفرمادخترم ولی تو راه گرسنه ت میشه ها ...

دیگه منتظر نموندم و سریع از رستوران بیرون رفتم. دلم گرفته بود. چرا این پدرام یهویی پاچه میگیره؟ اونم جلوی جمع ... هندفری هامو گوشم گذاشتم و چشمام رو بستم. نفهمیدم کی خوابم برد. به جاده چالوس که رسیدیم مامان بیدارم کرد.

مامان: بچه چقدر میخوابی حیف این منظره ها نیست که نبینی؟

- چرامامان جونم خوف شد بیدارم کردی.


romangram.com | @romangram_com