#ازدواج_به_سبک_کنکوری_پارت_37
با چشم غره ای که بهش رفتم حساب کار دستش اومد و ساکت شد و شام تو محیط دوستانه ای صرف شد.
***
به عید نوروز نزدیک شده بودیم و بازم می خواستم مثل پارسال واسه ی عید لباس نو نخرم تا ترجیحا مهمونی هم نرم . تقریبا یک هفته مونده به عید بود که سارا اومد خونمون ...
- سارا من از دست تو چیکار کنم؟ آخه ما که جایی قرار نیست بریم واسه ی چی باید بریم لباس نو بخریم؟
سارا: ا خب مگه خودمون دل نداریم؟ پری ما که امسال واقعا همه ی تلاشمونو کردیم تا الان هرروز ازصبح تا شب داریم درس می خونیم. خود تو خسته نشدی از بس موندی تو خونه؟ هان نشدی؟
- خب چرا!
سارا: پس چرا ناز می کنی؟ بابا دو ساعت میریم اصلا لباسم نمی خریم. میریم یکم حال و هوامون عوض شه. این هفته هم که کلاس ها تعطیل شده کــو تا بعد عید که دیگه آزمون داشته باشیم. بیا بریم دیگه پری ...
- باشه حالا کی بریم؟
romangram.com | @romangram_com