#ازدواج_به_سبک_کنکوری_پارت_32
با لبای آویزون رفتم سمت پدرام. اصلا حواسش به من نبود.
آروم گفتم:
- سلام داداش
پدرام: ا اومدی؟ شنیدم می خواستی آزمون ندی؟
- داداش تو که میدونــی ...
پدرام: بله میدونم به آریانم سفارش کردم این بار رو بخاطر اینکه مریض بودی نادیده بگیره.
یهو چشمام چهار تا شد هم از خوشحالی هم ازتعجب!
- وا داداش چی میگی آریان یعنی چی؟ آقای رضایی ... می خوای منو بفرستن تسویه حساب؟
صدای خنده جفتشون بلند شد ...
romangram.com | @romangram_com