#ازدواج_به_سبک_کنکوری_پارت_209


آریان: می دونم عزیزم. می دونم امشب از من بدت اومده. جبران می کنم.

- نه آریان تو حق ...

آریان: می دونم خانومم. من حق نداشتم تو رو تنها بذارم. ببخش عزیزم. باشه؟

ای خدا یعنی می شد دو دقیقه خفه بشه من بگم من از این رقص ها بلد نیستم. بعدم بگم حق داری ناراحت باشی. اما خب بدم نشد. ناخواسته من ناز کرده بودم و اونم ناز کشیده بود. بذار بفهمه دیگه این منم که باید واسش مهم باشم. باید بفهمه نباید وجودمو نادیده بگیره. ریز خندیدم و گفتم:

- بخشیدم.

که یهو دامنم زیر پاشنه بلند کفشم گیر کرد و از عقب نزدیک بود بخورم زمین ... از ترس داشتم سکته میکردم. چشمام رو بستم و منتظر بودم که محکم بخورم زمین که با صدای دست جمعیت ناخود آگاه چشمام رو باز کردم.

همه از صحنه رقص کنار رفته بودن و من و آریان مونده بودیم. آریان کمرم رو گرفته بود و من نصفه بدنم رو به عقب خم شده بود و نیم تنه آریان روی قسمت خم شده ی بدنم بود. صورتش دقیقا مقابل صورتم. با لبخند جذابی گفت:

- این خانومی و لطفتو هیچوقت فراموش نمی کنم.


romangram.com | @romangram_com