#ازدواج_به_سبک_کنکوری_پارت_205
با صدای خنده ی عمه آریان بطرفش برگشتم.
عمه: عزیزم اینا شربت نیست.
تازه متوجه سوتیم شدم اما دیگه نمی شد کاری کنم. یکم که گذشت عمه آریان باز گفت:
- نمی خوری عزیزم؟
من نمی دونم چرا اینا گیر داده بودن به اینکه من از این زهرماریا بخورم. توی مجالس خودمون هیچوقت از این چیزا پیدا نمی شد. صدای عمه ی آریان هم که همش رو مخم بود. حرصم در اومده بود واسه همین گفتم:
- نه ممنون
تو دلم لبخند خبیثانه ای زدم و گفتم:
- دلم نمی خواد تو چیکار داری آخه. تازه دیگه نمیزارم بچه ی برادرتم از این چیزا بخوره. کجای کاری؟
romangram.com | @romangram_com