#ازدواج_به_سبک_کنکوری_پارت_188
آریان: خب عزیزم در رو باز کن تا من زیپش رو ببندم.
تو دلم گفتم:
- اونوقت شـما حـالت بد نشه.
از اینکه تو این چند روز آریان رو فقط خارج از خونه دیده بودم وهمچنین اینکه تا حالا بدون روسری ندیده بودم خجالت کشیدم. چه برسه حالا که قرار بود با این لباس هم ببینتم. به سختی زیپ لباس رو بالا کشیدم و و دقیق تر بهش نگاه کردم. یه ماکسی آبی رنگ که یقه کجی داشت و از یه طرف یه آستین حریر با همون رنگ که تا آرنجم تنگ بود و بعد گشاد می شد و یه طرف دیگه اش یه بند پهن سر شونه خورده بود. روی سینه اش سنگ های زیبایی کار شده بود.
آریان: عزیزم در رو باز کن.
- آریان پوشیدمش. نمی خواد.
آریان: خب بذار منم ببینم. نمی خوام زیاد باز باشه ها مجلس مختلطه ...
موهام رو دم اسبی بسته بودم.تا وسط کمرم می رسید. دستی توی موهام کشیدم و مرتبشون کردم. لباس رو توی تنم مرتب کردم ودر رو باز کردم. آریان با نگاهی که پر از تحسین بود سر تا پام رو نگاه کرد و جلو فروشنده که دیگه تقریبا تو بغل آریان بود گفت:
- عالی شدی خانومم.
romangram.com | @romangram_com