#ازدواج_به_سبک_کنکوری_پارت_175
بعد از رفتن آریان و پدرش، بابا و مامان خیلی باهام حرف زدن. از مسئولیت هایی ک در آینده دارم. از اینکه تا دیر نشده خوب فکر هام رو بکنم ولی میدونستم که اونا هم به این ازدواج راضین چون همه ی شرایط آریان رو نمیدونستن و آریان از هر جهت واسشون فرد ایده آلی بود.
***
خیلی سریع همه چیز پیش رفت. سریع آزمایش دادیم. سریع جواب آزمایشمون اومد و امروز هم قرار بود یه مراسم عقد کوچولو توی محضر داشته باشیم و بعد مراسم عروسی رو باشکوه بگیریم و همه رو دعوت کنیم.
آرایشگر: عزیزم ببین مدل ابرو هات خوبه یا باریک ترش کنم؟
به خودم توی آیینه نگاه کردم. چقدر قیافه ام تغییر کرده بود. شاید بخاطر این بود که ابرو هامو هیچوقت برنداشته بودم. همون طور که خیره به تصویری که تو آیینه می دیدم شده بودم گفتم:
- ممنون خیلی خوب شده.
آرایشگر: موهات و ابرو هاتم میخوای رنگش رو تغییر بدی؟
با دقت تر به عکسم نگاه کردم. نه رنگ موهای مشکیمو دوست داشتم. موهای مشکی و لخت و براق ... با پوست سفیدم تضاد جالبی داشت. خیلی دوستشون داشتم. مخصوصا بخاطر اینکه رنگش به چشم و ابروی مشکیم می اومد.
romangram.com | @romangram_com