#ازدواج_به_سبک_کنکوری_پارت_156
- نخیر کی گفته بابات قراره بیاد؟ پدرام هوس کرده بود صبح گفت بپزم.
- آهان
خودم رو با تلویزیون سرگرم کردم. همزمان به این فکر می کردم که آریان از همه لحاظ خوبه ... واقعا ممکنه عشق بعد از ازدواج درست باشه وگرنه مامان بابام چطوری با هم ازدواج کردن؟ خب همین طوری بوده دیگه. بعدم من دختری نبودم که بخوام با کسی دوست شم به بهونه ی اینکه با روحیات طرف مقابلم آشنا بشم و بعد که پسره رفت بشینم گریه و زاری راه بندازم واسه همین دلم می خواست جواب مثبت رو بدم. تنها چیزی که از آریان دوست داشتم غرورش بود.
- تو که گفتی هنوز بچه ای و آمادگیش رو نداری؟
- ندا جون بذار زندگیمون رو بکنیم. همین یکی ام از دستمون می پره ها ... فوقش واسش چند تا شرط می گذارم که بهم نزدیک نشه تا وقتی دوستم نداشته و کاری به کارم نداشته باشه.
- اونم میگه باشه چون تو گفتی. آسون گرفتی پری خانوم ... ازدواج صوری توی قصه ها نیست که بی خیالت باشه و کاری به کارت نداشته باشه و بذاره آزاد باشی. این دیگه ازدواج واقعیه. می فهمی؟ واقعی ...
- ندا تو رو خدا بی خیال بذار کارتونم رو ببینم.
- خاک بر سر بچه ات کنن.
نمی دونم چقدر گذشته بود که با صدای آیفون از جا پریدم ودر رو زدم و بلند داد زدم آخ جون مامان باباست. هنوز بابا در رو نبسته بود که پریدم تو بغلش و شروع کردم تند تند بوس کردنش ...
romangram.com | @romangram_com