#ازدواج_به_سبک_کنکوری_پارت_144

خدا روشکر خانوم ترابی نبود وگرنه کلی هم باید از اون حرف می شنیدم که تو آموزشگاه روابط خونوادگیمون روکنار بذاریم و این حرفا ...

منشی اخماش رو تو هم کشید و گفت:

- تکلیف من چیه تماس بگیرم یا نه؟

آریان به سمت من اومد و تو چهار چوب در، کنارم ایستاد و گفت:

- خانم ارفعی گفتم که لازم نیست.

با خارج شدن تعدادی بچه ها از کلاس آریان در رو سریع بست و گفت:

- پریناز باید باهات حرف بزنم. تو منظور منو درست متوجه نشدی.

- استاد من دیرم شده.

آریان: من خودم می رسونمت تو راه با هم حرف می زنیم.

romangram.com | @romangram_com