#ازدواج_به_سبک_کنکوری_پارت_13
ادامه دادم:
- یا مثلا به مامان بگم تو اسمشو گذاشتی تهدیدای خطرناک؟
پدرام: پری اصلا من غلط کردم من دیگه حرف نمیزنم آ..آ
دستش رو کشید رو دهنش یعنی زیپشو کشیده و تا خونه مامان بزرگ دیگه حرف نزد.
وقتی رسیدیم از اینکه خاله اینا نبودن کلی خوشحال شدم. نه اینکه دوستشون نداشته باشم هـا نه ... فقط حوصله ی سر و صدا نداشتم.
با ذوق پریدم بغل بابا بزرگ و کلی بوسش کردم که صداش در اومد:
- وروجک من که میگن افسرده شده اینه؟ اینکه از قبلشم بد تر شده.
- بابایی کی گفته من افسرده شدم فقط ناراحت آینده م بودم وغصه دار از اینکه رشته ای که میخواستم رو تو دانشگاهی که می خواستم قبول نشدم.
romangram.com | @romangram_com