#ازدواج_به_سبک_کنکوری_پارت_113


مامان: نه فقط با تاکسی برگرد. پیاده نمی خواد بیای.

- چشم.دعا کن روز اولی خوب باشم.

مامان: باشه دخترم.

- خداحافظ

مامان: خدا پشت و پناهت.

نمیدونم چرا هوس کردم پیاده برم.

وقتی رسیدم آریان ازم خواست وارد کلاس بشم تا منو به بچه ها معرفی کنه. وارد که شدم یه لحظه کلاس ساکت شد و دوباره پچ پچ دخترا شروع شد.

به سمت آریان رفتم. ازم خواست تا خودم رو واسه بچه ها معرفی کنم. یکم استرس گرفتم ولی خودم رو نباختم چون می دونستم اگه از اول کار جدی نباشم بچه ها تا آخر سال دیگه ازم حساب نمی برن. صدام رو صاف کردم وسعی کردم طوری حرف بزنم که علاوه بر جدی بودن صمیمی بودنم با بچه ها رو هم بهشون نشون بدم. سمت بچه هاشروع کردم به معرفی کردن خودم.


romangram.com | @romangram_com