#ازدواج_توتیا_پارت_99
پرستار- خانم می ری یا نگهبان صدا کنم؟
تارا رفت بیرون و دکتر از اتاق اومد بیرون. گفتم:
– دکتر چی شده؟
دکتر- چند ماهشه؟
– چی؟ چی چند ماهشه؟
دکتر- خواهر ـتونو می گم.
– مامانمه، مامانم حامله نیست.
دکتر منو نگاه کرد. امیر مسعود اومد و گفت:
– چی شد؟
دکتر- چرا هست.
– نه نیست، پدر من یکساله فوت کرده.
دکتر من ـو نگاه کرد و پوزخندی زد و رفت. دنبال دکتر راه افتادم و امیر مسعود دنبال من راه افتاد و گفت:
– توتیا چی شده؟
– دارند چرند می گن، فرم پذیرشو گرفتی؟
امیر مسعود- زنگ زدم محسن بیاد، پول کافی همراهم نبود. مامانم هم داره می یاد امیر علی رو بگیره. چی گفتن؟
– بذار ببینم.
به دکتر رسیدم و گفتم: یعنی چی دکتر؟ منظورتونو نمی فهمم؟
دکتر- الان پزشک مادرتون می یاد. من پزشک اورژانسم. مادرتونو باید یه دکتر زنان ببینه. اون براتون توضیح می ده.
– توضیح می ده؟ شما توضیح بدید که از اتاق در میاید و می گید مادر من حامله است! اون ممکنه یه مشکلی شبیه سنگ مثانه داشته باشه.
دکتر- من هم از خودم در نیاوردم خانم. خود مادرتون گفت.
– هذیون گفته حتماً. درد باعث هذیون شده.
دکتر من ـو نگاه کرد و با حالت تمسخر گفت: آره حتماً.
با عصبانیت رو برگردوندم و گفتم:
romangram.com | @romangram_com