#ازدواج_توتیا_پارت_100
– تنها تشخیصی که می تونند بدند همینه، حامله است. حامله؟!!
با تردید و وحشت به اطراف نگاه کردم. حامله؟!!
امیر مسعود- مامانت حامله ـست؟!!
به امیر مسعود نگاه کردم و گوشه ی لبمو جوییدم و گفتم:
– این دومین دکتریه که می گه “حامله” ـست.
امیر مسعود سرخ شد و گفت: دکتر غلط کرده.
– سلام چی شده؟
به محسن چشم دوختم، قیافه ی منو دید رنگ باخت. گفتم:
– محسن دعا کن دکترا حرف مفت زده باشند.
تارا با گریه اومد و گفت: توتیا!
– امیر علی کو؟
تارا- پیش مهری خانمه.
یه دکتر خانم از اتاق مامان بیرون اومد. همه رو پس زدم و رفتم جلو و گفتم: چی شد؟
دکتر- شما؟
– دخترشم.
دکتر- نترسید بچه سالمه، فقط جفت آسیب دیده. باید تحت نظر باشه. بچه ی چندمشه؟
چشمامو روی هم گذاشتم، احساس می کردم سطل آب یخ روی سرم ریختن. نفسم بالا نمی اومد. لبمو زیر دندون کشیدم و صدای تارا تو گوشم پیچید:
– نه خانم اشتباه می کنید، مادر من نرگس نوعی ـه.
دکتر- مگه همین خانمی که لباسش آبی بود نیست؟
تارا- چرا! امیر مسعود!! وا!! خاک به سرم!! توتیا!!
چشمامو باز کرد م دیدم دکتره داره با تعجب همه مونو نگاه می کنه، دوباره پرسید:
– بچه ی چندمشه؟
صدای محسن تو گوشم پیچید:
romangram.com | @romangram_com