#ازدواج_توتیا_پارت_84

برگشتم به محسن نگاه کردم و محسن با نگرانی رو به من گفت: آب بده.
امیر مسعود لیوان آب ـو آورد و گفت:
– نرگس خانم یکم آب بخورید.
زن دایی طاهره- نرگس بهتری؟
تارا با گریه گفت: وای مگه نمی بینی حالش چقدر بده؟ ببریمش دکتر.
محسن- دورش اونطوری جمع نشید. بدتر می شه. یه گرما زدگی ساده ـست. دکتر نمی خواد..
مامان- بهترم مادر جون..
مامانو باد زدم و گفتم: وای مامان جون طورت نشه..
مهری خانم- نترس مادر، بهتر شده.. امروز خیلی گرمه واسه ی همینه.
معصومه از دور اومد و گفت: چی شده؟! اوا! اِوا!! نرگس خانم جون چی شده؟
محسن- این دو تا کم بودند تو هم اضافه شدی؟ بذارید به بنده خدا هوا برسه. همه ریختید رو سرش.
برگشتم به محسن نگاه کردم و محسن هم با من چشم تو چشم شد. محمد صدرا یه نگاه به من و یه نگاه به محسن کرد و به طرف محسن رفت. زیر لب گفتم:
– خجالت نمی کشه تو چشم من نگاه می کنه. انگار نه انگار که کاسه ی داغ تر از آش شده. حیا هم خوب چیزیه.
مامانو بلند کردیم و امیر مسعود گفت: می رم ماشینو بیارم نزدیک.
صدای محمود خان اومد که علت نیومدن معصومه و ملیحه و مهری خانم ـو می پرسید و امیر مسعود از حال مامان مطمئن ـش می کرد. به طرف محمد صدرا و محسن نگاه کردم دیدم آهسته دارن با هم مشاجره می کنند. محمد صدرا امیر علی رو گرفت و سرشو به معنی برو تکون داد. محسن به طرف من نگاه کرد. جدی و با اخم نگاهش کردم و محسن با یه کم حرص نگاهم کرد و از محمد صدرا جدا شد. رومو برگردوندم و دیدم محمود خان هم به جمع اضافه شده. خلاصه سوار ماشین شدیم و محمد صدرا گفت:
– نرگس خانم ببرمتون دکتر.
زن دایی- آره محمد صدرا حتماً ببرش.
مامان- نه نه، من خوبم. دکتر برم چیکار ؟ حالم که خوبه دکتر هم بریم می گه یه گرما زدگی بود.
– ولی من نگرانتم مامان.
مامان- بیخودی نگرانی حال من خوبه.
امیر مسعود که امیر علی رو تو ب*غ*ل گرفته وبد گفت:
– راستی نرگس خانم رفتید دنبال شناسنامه ی امیر علی؟
مامان- نه ایشالا بعد عروسیِ محمد صدرا و توتیا می رم می گیرم.

romangram.com | @romangram_com