#ازدواج_توتیا_پارت_8

عشرت خانم لبخندی زد و گفت: طرف حق، من هفت تا پسر بزرگ کردم، با سه تا برادر شوهر جوون زندگی کردم که همه اشونو خودم داماد کردم، چشم به یه جوون بندازم می خونم، تا ته دلشو، نیتش.. می خونم. اینا پسرای حاج سید محمود خان بلور چی ـن. می دونید یعنی چی؟ یعنی این محله که یه عمر زیر علمی که رو دوش خودشو پسرش بلند شده سینه زدن، اونم برای جد ـشون.
– حضرت نوح پیغمبر بود از بین پسرای پیغمبر زاده یکتا پرستش یکیشون ناتو شد.
عشرت خانم- استغفرلله توتیا.. استغفرلله.. قضاوت کار انسان نیست. کار خداست.. خدا.
– قضاوت نمی کنم دارم داغ دلمو داد می زنم. دارم حقیقت ـو می گم. حقمونو.. حق.
عشرت خانم لبخندی زد و گفت: نه دخترم این حق نیست. اشتباه می کنی..
عشرت خانم رفت، برگشتم به مامان نگاه کردم، دلواپس و با تردید منو نگاه می کرد. نگرانی تو چشماش قد یه دریای بزرگ موج داشت، با نگرانی گفتم:
– مامان! واسه چی داری اونطوری نگاه می کنی؟!! نکنه حرفای عشرت خانم..
صدای گریه ی تارا که از پله ها پایین می اومد من و مامانو از جا پروند، تارا با چشمای گریون و صورت سرخ از گریه مانتوشو تنش کرد. مامان جلوشو گرفت و گفت: کجا تارا جان؟
تارا با گریه گفت: امیر مسعود و محسن دعواشون شده، امیرمسعود سر خودشو کوبونده تو ویترین، سرش شکاف خورده بردن ـش بیمارستان.
– یا قمر بنی هاشم.
مامان- خدا خوبت کنه توتیا، ببین این دو تا برادر رو چطوری به جون هم انداختی؟
شالمو سرم کردم و گفتم: من؟! لابد من اومدم خواستگاریتون؟
مامان- اون چادر منو از رو چوب لباسی بده نمی تونم دستمو بلند کنم. ” چادرشو از رو چوب لباسی ای که در فاصله ی زیادی از زمین به دیوار نصب شده بود برداشتم و به مامان دادم. گفتم:”
– شما نیا.
مامان- لابد شما دو تا دختر جوون ـو تنها بفرستم، امیر مسعود دامادمه انگاری ها..
تارا با گریه گفت: مامان چه خاکی تو سرم بریزم؟!
مامان با غصه و گریه گفت: مامان جان آروم باش. ایشالا که طوریش نشده.
سه تایی راهی بیمارستان شدیم که از سر محل قدِ یه چهار راه فاصله داشت، پامون رسید به راهروی بیمارستان، معصومه و محمد صدرا اومدن طرفمون. محمد صدرا تا مامان رو دید رخ زرد کرد و گفت:
– سلام نرگس خانم.
مامان- سلام علیکم، آقا محمد صدرا چی شده؟
تارا با گریه و شیون گفت: امیر مسعود کجاست؟ چی شده؟
محمد صدرا با تعجب به تارا نگاهی انداخت و گفت:
– طوریش نشده، فقط ده تا بخیه خورده..

romangram.com | @romangram_com