#ازدواج_توتیا_پارت_7
محمد صدرا در خونه رو هل داد و در همون حالی که سرش پایین بود گفت: خواهش می کنم، بفرمایید.
تارا بی تاب و نگران گفت: آقا محمد صدرا، دل نگرونِ امیر مسعودم.
محمد صدرا یه نیم نگاه به تارا کرد و گفت: هیچیش نمی شه، نا سلامتی مرده ها.
تارا- آخه داشت داد و بیداد می کرد.
محمد صدرا- امیر مسعود حدشو می دونه، نترس. برو داخل.
تارا پشت سر من داخل خونه شد و دیدم مامان در حالی که با بادبزن حصیری داره خودشو باد می زنه عین لبو سرخ شده و بیتابی می کنه. عشرت خانم هم هی قربون صدقه اش می ره و به آرامش دعوتش می کنه. با نگرانی و هول گفتم:
– سلام، خوبی مامان جون؟
مامان هول زده از جا بلند شد و گفت:
– چی شد؟! چی کار کردین؟! چی گفتی؟ چی گفت؟
– آروم باش، می گم بهت. همه چی درست شد.
تارا- آقا محمد صدرا گفت «خودم می شونمش سر جاش.»
مامان- محمد صدرا؟! “نفس مامان بالا اومد و گفت” محمد صدرا حرف می زنه بمیره هم رو حرفشه، نه؟
تارا- آره مامان جون، تو رو خدا آروم بگیر، حرص و جوش واست خوب نیست، مراعات حالتو کن.
مامان- صد بار مردم و زنده شدم، جونم رسید به لبم گفتم «الان رفتید اونجا خون می کنید» خواستم به محمد صدرا زنگ بزنم ولی حالم بد شد.
عشرت خانم چادرشو سرش کرد و گفت:
– شب تاریک و سنگستان و مو م*س*ت
قدح از دست مو افتاد و شکست
نگه دارنده اش نیکو نگه داشت
وگرنه صد قدح افتاده و بشکست.
مامان اخمی کرد و گفت:
– وا!!! یعنی چی؟
عشرت خانم- یعنی این که من این پسره رو دیدم، می شناسمش، صد بار چشمم به چشمش دوختم وقتی می اومد جلوی در این خونه و با آقاتون کار داشت. دیدم که با شما که چشم تو چشم می شد سر به زیر انداخت. زیاد داغ نکنید نیت ـش به خیره تا به خاطر خواهی، من گیس سفیدمو توی آسیاب سفید نکردم. روزگار سفیدش کرده. از قدیم گفتن هر داغی سرد می شه ولی هیچ پخته ای خام نمی شه.
– عشرت خانم چی می گی؟ طرف مایی یا اونا؟
romangram.com | @romangram_com