#ازدواج_توتیا_پارت_69

– دیدی چقدر آرومه؟
تارا- شاید همه چیز بینشون تموم شده. بذار به روش نیاریم اینطوری بهتره.
کمی فکر کردم و گفتم: آره، به روش نیاریم. بهتره..
تارا- شاید همه چیز بینشون تموم شده. بذار به روش نیاریم اینطوری بهتره.
کمی فکر کردم و گفتم: آره، به روش نیاریم. بهتره..
—-
روی تخت دراز کشیدم و به انگشتر نشونم نگاه کردم. چقدر به دستم می اومد. چقدر قشنگه. آفرین به سلیقه ی محمد صدرا. اون خیلی خوب و مهربونه. چطوری می گفتم به اجبار محمود خان منو می خواد؟ آدم زمانی می تونه با یکی انقدر مهربون باشه که دوستش داشته باشه. آره اون منو دوست داره اینو احساس می کنم. چقدر شرمنده ام که محسنو با محمد صدرا مقایسه کردم، محمد صدرا کجا و محسن کجا!
تارا با شیطنت گفت: فکر کنم داری عاشق محمد صدرا می شی ها.
دستمو از جلوی چشمام آوردم پایین و گفتم: چی؟!!!
تارا- آخه هی انگشتر ـتو نگاه می کنی و لبخند می زنی.
بلند شدم و روی تخت نشستم و گفتم:
– می دونی تارا محمد صدرا جزو اون مرداییه که واقعاً مرد بودن برازنده ـشه. اینو این روزا که با هم صمیمی تر شدیم می فهمم. قضاوت من در موردش اشتباه بود. عذاب وجدان دارم..
تارا لبخندی زد و گفت: خب مدل محمد صدرا اینطوری بود که نشون نمی داد تو رو دوست داره و حالا که نامزد کردین تو متوجه علاقه اش شدی. قضاوت تو به خاطر رفتارش بود. خودتو ناراحت نکن.
– آره. ” لبخندی زدم و گفتم:” فکرکنم دوستش دارم. کم کم حس خواهری ای که بهش دارم داره از بین می ره. شاید واسه ی این اینطوری هستم چون تا حالا عاشق نشدم و نمی دونم عشق یعنی چی؟
تارا لبخند پر رنگی زد و گفت:
– خب اگر عاشق محمد صدرا بشی اون می شه عشق اولت و هیچ عشقی مثل عشق اول نمی شه.
– امیر مسعود عشق اولته؟
تارا چشم ابرویی اومد و با خنده گفت: خب معلومه من چشم باز کردم امیر مسعود ـو دیدم.
– یعنی تو از بچگی هم امیر مسعود رو دوست داشتی؟
تارا خندید و گفت: راستشو بخوای آره. از اول هم که فهمیدم دست راست و چپم چیه امیر مسعود رو که می دیدم قلبم می کوبید.
خندیدم و گفتم: اوه.
تارا- من خیلی دوستش دارم توتیا با این که دو ساله با اهم نامزدیم ولی حتی یه ذره از احساسم کم نشده بلکه بیشتر هم شده. اگر یه روز ازم جدا بشه فکر کنم بمیرم. آره من می میرم.
– شوخی می کنی؟

romangram.com | @romangram_com