#ازدواج_توتیا_پارت_55
– خب نرگس خانم..
مامان رنگ و رخسار پروند و یه نگاه به محسن کرد و با لکنت گفت: بَـ.. بله؟!
محمود خان- می دونید ما واسه ی چی اومدیم؟
مامان عرقی از پیشونیش پاک کرد و گفت:
– خب.. خب واسه ی تارا و امیر مسعود، واسه عروسیشون دیگه.
محمود خان در جا، جا به جا شد و گفت:
– خب.. ” مکث کوتاهی کرد و ادامه داد” یادتونه وقتی توتیا تو کما بود شما رو کشیدم کنار و ازتون چی پرسیدم؟!
مامان آب دهنشو به زور بلعید و نیم نگاهی به رنگِ زرد محسن کرد و گفت: وا!! آقا محمود خان چه سوالاتی می پرسیدا. من نمی فهمم اینجا مجلسِ..
محمود خان وسط حرف مامان با اون تُن صدای پُر از قدرت و ابهتش که بَمی خاصی داشت که وقتی جدی می شد لحنش تا ته دل ـتو خالی می کرد گفت:
– گفتم:« شما که دو ماه قبل واسه نیت محسن با چشمای زار و گریون اومدین حجره و گفتید: “حاجی پسرت از جونم چی می خواد من آبرو دارم، زن عزادارم، باردار شوهر جوون مرگ شده ـم هستم.” چی شده که روی رضایت به محسن نشون دادی؟» اول زدی زیرش و بعد که فهمیدی شم پدریم خوب کار کرده گفتی: «این خونه بعد جعفر آقا مرد نداره، گفتی چشم بد دنبال زن های خونه جعفر آقان. گفتی مرد مترسک باشه ولی بالا سر زن و بچه اش باشه بهتر از نبودن ـشه. بعد از بی پولی نالیدی گفتی منِ خانه دار، دخترِ دم بخت دار، بچه تو راهی دارم. خرج بچه دارم.. وقتی یکی جلوی رومه که هم می تونه اسمش تا هفت کوچه رو از چشم بد به خونه ام دور کنه هم می تونه بچه ی صغیر تو راهیمو از یتیمی نجات بده هم خرجشو بده، چرا بگم نه حاجی.» گفتی: «همه اینا به کنار پسر اسدالله خان بلور چیه، اگر تو دنیا فقط ده تا مرد وجود داشته باشه اولیت خودتونید سه تای بعدی پسراتونند. بعد می رسه به بقیه. محسن جزو هموناست. اصلاً اسمش می یاد دلم قرص می شه که جرئت کنم نفس بعدی رو بکشم، جرئت کنم برم تو سبزی فروشی دو کیلو سبزی بخرم سبزی فروش هم بهم پیشنهاد ناروا نده. بی دین و ایمانا دریدگی نکنند، بی حیایی نکنند..» گفتی و گفتی ولی یه چیز بهم نگفتی که امروز اینجام نرگس خانم. شما همه چی گفتی ولی همه رو به پای زندگی گفتی. واسه ی عاقبت به خیری بچه هات گفتی، پسرت، پسر تازه به دنیا اومده ـت.. نگفتی که تو هم مثل محسن هوا برت داشته. فهمیدم پس شما عاقلی.. اگر محسن شاخ و شونه ی دلشو می کشه و ما می گیم از سر نادونی، حداقل جواب شما اگر مثبته از سر ناچاریه که این واسه منی که پدر محسن هستم و واسه مهری خانم که مادر محسنه یعنی خیال راحت. از بابت خیلی چیز ها، خیلی چیز ها که محسن تا پدر نشه، تا بچه ـش این خواسته رو ازش نخواد نمی فهمه. متوجه نه ی من، ممانعت مادرش نمی شه. و اما شما نرگس خانم. گفتی، شنیدم که حالا اینجام، اینجام که اینو مطرح کنم شما آقا می خوایید واسه خونه اتون، مردی می خوایید که این بار سنگین زندگی رو یه تنه به دوش نکشید. کسی که چنته ـش پره، جویبش توان خرج کشی و دوشش توان مسئولیت رو داشته باشه، یه مرد از خونواده ی من.
من و مهری خانم هم در مورد این خونواده همون نظرـو داریم که شما نسبت به ما دارید، اون وقت ها که محمد صدرا و محسن و امیر مسعود یه پاشون تو خونه ی خودشون بود یه پاشون اینجا مثل پدر و مادرای دیگه دلِ من و مهری خانم نلرزید که این برو بیا عاقبت نداره. اونا دو تا دختر دارن که همین روزا بزرگ می شن. برعکس می گفتیم: «این برو بیا.. این که محمد صدرا و محسن و امیر مسعود از سر مدرسه ـشون که کوچه ب*غ*لی مدرسه ی دخترا بود می رن و دخترا رو می یارن عاقبت خیری داره..» می گفتیم: «خیره چون دخترای جعفر آقا بودن که صف اول مسجد قامت نمازاشو می بست.» گفتیم: «خیره.» چون جعفر آقا باباشون بود که اگر خدا بیامرز تمام عمرش تا همون پنج شش سال عقب از این شاخه به اون شاخه پریده واسه این بود که یه وقت لقمه ی حرومی نیاره سر سفره ی شکم این دخترا. با نون حلال پر شدن. تو گوششون غیبت و دروغ و تهمت نخوندن. با خدا و پیغمبر و آخرت بزرگ شدن. همیشه از خدام بود که دخترات عروس من بشن که دست کسِ دیگه ای نیوفتن که پَر پَر بشن. خودم بالا سرشون باشم و نذارم خاری تو پاشون بره. محسن قدش درازه و بلد نیست پاهاشو جمع کنه که از گلیمش دراز تر نشه.
محسن شاکی گفت: آقا جون!
محمود خان با همون لحن پر از استحکام و قدرتش گفت:
– ولی محمد صدرا برعکس محسن با وجود قد بلندش خوب می دونه که پاهاش باید تو گلیم خودش دراز باشه، چون اگر از گلیمش بیوفته بیرون می شه بی حیایی، می شه نَقل دهن دروازه ی مردمِ همیشه بگو. امشب اومدیم خواستگاری واسه محمد صدرا.
نگاه من و تارا و مامان به محمد صدرا افتاد که چشم به گل های قالی دوخته بود. تارا با لکنت گفت:
– واس.. واسه ی کی آقا جون؟ “من یا مامان؟ این همه مقدمه چینی واسه ی منه یا مامان؟!”
مهری خانم با شیطنت لبنخدی زد و گفت:
– تارا تو اگر آشپز می شدی برنجتو دون بر می داشتی از بس که عجولی.
محمود خان- یکی رو آوردم خواستگاری که از محسن دو سال بزرگتره، از محسن چنته ـش پر تره. جیبش توانا تره، محسن دو سال مونده که بهش برسه. دو سال آینده ی محسو آوردم که مردونگی این خونه رو بکنه.
محسن از بلند شد و شاکی گفت:
– آقا جون اومدین بازار؟ یا منو بفروشید یا محمد صدرا رو؟ لابد جنس من چینی و زپرتیه و جنس محمد صدرا کریستال فرانسه؟ اومدین نرخ بذارید؟ دل من و محمد صدرا رو تو مزایده بذارید که کدومو بالاتر می خرن؟ من سنت جدمو خواهان بودم، سنت محمد، واسه چی چوبی می زنید؟! محمد صدرا عین میگو ئه. قلبش تو سرشه. عقلش قلبشه ولی من همون آدمم که هستم. دلم تو سینه ام می تپه. جای خودش نه جای عقلم که بگه تفاوت سنی، بگه مادر سه تا بچه که یکیش زن داداشه، یکیش کاندیدای ازدواج واسه خودم بوده. آره من دو سال دیگه می شم محمد صدرا. صاحب یه کارگاه نه صاحب دو دهنه مغازه. با دو برابر درآمد. دلی دو سال دیگه هم دلم واسه ی همین زن می تپه، پای من تو گلیم خودمه، بی حیایی نکردم، بی حرمتی نکردم، چرا اینو متوجه نمی شید که قصد من خیره؟ آره دلم تپیده ولی به ولای علی قصدم خیره.. خیرم بیشتر از دلم دوئه. قی می تپه.. محمد صدرا هرگز جای پدر رو حتی وقتی اسم پدرش باشه واسه امیر علی پر نمی کنه. صد بار هم پدری کنه آخرش همون دامادی هست که هست. ” بند قلبم پاره شد، محمد صدرا واسه ی من اومده..” اگر بیست سال دیگه سیگار تو دست امیر علی ببینه نمی تونه بزنه تو سرش بگه: «سیگار! واست این همه زحمت کشیدم که بشی یه معتاد مفنگی مثل تیمور؟!..» نمی تونه تهدید کنه که «اگر یه بار دیگه دستت سیگار ببینم خون جلوی چشمامو می گیره و از جایی می خوری که برق از سرت بپره.» نمی تونه.. چون امیر علی تو روش می ایسته و می گه: «تو فقط می تونی واسه خواهرم شاخ و شونه بکشی. مگه بابامی؟ خیال ورت نداره من هر کاری دلم می خوام می کنم و به تو ربطی نداره.» محمد صدرا هیچ وقت نمی تونه حتی بشه یه اسم رو سر نرگس خانم، تا همون بقال و شقال و سبزی فروش محل یا در و همسایه بهش نظر نداشته باشن. نگن صیغه، نگن زن دوم، نگن هزار تا بی راه و غلط و گ*ن*ا*ه.. چون محمد صدرا فقط یه داماده.. فقط یه اسم رو توتیاست. یه مرد واسه ی توتیا. یه پدر واسه ی بچه ی خودش… سنگ منو زمین نندازید و سنگ محمد صدرا رو به بهتر بودن به سینه نزنید.
محسن مجلسو ترک کرد و همه هاج و واج به هم نگاه می کردن. محمد صدرا آهسته گفت: فکر کنم باید بریم.
محسن از بلند شد و شاکی گفت:
romangram.com | @romangram_com