#ازدواج_توتیا_پارت_47

– دفترچه بیمه اشو بدید.
تارا- بیمه نداره.
دکتر- چرا؟!
– شناسنامه نداره که براش دفترچه بیمه بگیرند.
دکتر یه نگاه به محسن کرد و گفت: باباتون نیومده؟
من و تارا زدیم زیر خنده و مامان با عصبانیت ولی صدای آروم گفت: خجالت بکشید.
دکتر با تعجب به محسن نگاه کرد و گفت: شما.. ؟!
محسن- من پدرشم.
من و تارا یکه خورده محسن ـو نگاه کردیم و دکتر یه نگاه به ما کرد و یه نگاه به محسن و گفت: اینا هم دخترای شمان؟
من و تارا باز زدیم زیر خنده و من گفتم: بابام ـو ده سالگی زن دادن. ” باز خندیدیم و مامان گفت:”
– بسه!
محسن یه نیم نگاه به دکتر کرد و گفت: نه
دکتر فهمید چی شده و گفت: خیله خب پس داروهاشو باید آزاد بگیری.
محسن- مشکلی نیست.
از در اتاق که بیرون اومدیم به تارا گفتم:
– تا جایی که من می دونم امیر علی از بابا جعفرم بود.
مامان- ذلیل نشی توتیا آبرومو بردی.
– منو سننه، دزد حاضر، بز حاضر، یارو که کور نیست. شما رو دید دیگه.
محسن- برم دارو های امیر علی رو بگیرم شما برید توی ماشین بشینید.
مامان با حرص گفت: پیشونی منو کجا می شونی!!!
– رو کول محسن.
باز با تارا زدیم زیر خنده و مامان با حرص گفت: زهرمار، اگه محسن نبود امیر علی از دست رفته بود.
– اگر محسن نبود چله ی زم*س*تون بلند نمی شدی بری مغازه ـش که تو راه بچه سینه پهلو کنه. مادری رو به عاشقی فروختی.. کلاهتو بکش بالا.

romangram.com | @romangram_com