#ازدواج_توتیا_پارت_35
– شارمین یعنی چی؟
– مهمه؟!
– آره می خوام بدونم یعنی چی؟!
– یعنی مهندس عمران، اگه مهمه پس توتیا یعنی چی؟
– سرمه ی چشم. چند سالتونه؟
– بیست و شش. ” کلنجاری با خودش رفت و گفت: ” اَه. بیست و پنج.
– روده راسته کی به کار می یاد؟
– گفتم که بیست و پنج.
– سیگاری اید؟
– نه.
– پس پاکت سیگار تو جیبتون چی کار می کنه؟!
– تیزی ها! گاهی اوقات.
– دروغ بگید، دروغ تحویل می گیرید ها.
– خیلی خب دیگه رسمی با من حرف نزن. از فردا به آدرسی که بهت می دم برو یه هفته اونجا. به رضا هم بگو که بره اونجا رو ببینه.
– برم اونجا چیکار کنم؟
– کاری نکن. هون جا کنار منشیه بشین تا من با دوستم صحبن می کنم. از هفته ی دیگه تمام برنامه هامون شروع می شه.
– چه برنامه ای؟!
– برنامه ی این که من تو رو می خوام.
– چطوری آشنا شدیم؟
– مشتریم بودی.
– خب؟!
– خب به جمالت دیگه.
– خب مامانت نمی پرسه مشتریت بود بعد چی شد؟! تو شماره ـتو دادی و اونم از خدا خواسته شماره ـتو گرفت و رفت خونه بهت زنگ زد و بعد تو هم به مرور عاشق ـش شدی و دیدی دختر بدی نیستا. خودشه. همون که یه عمر پی ـش بودی. ها؟
romangram.com | @romangram_com