#ازدواج_توتیا_پارت_34
– بدون حساب اون پونزده میلیون ها.
– باشه.
یه کم فکرامو جمع و جور کردم و گفت: چی شد؟!
– باید فکر کنم.
– فکر نه. فکر تو نه اِ.
– خودتون گفتید فکر کن تصمیم بگیر.
– اون موقع نمی دونستم که تو یه دنده داری. دنده ـتم “نه” اِ. حالا می گم سریع تصمیم بگیر من فرصت ندارم.
– اگر درز بره.. اگر باد به گوش خانواده ـم برسونه..
– انقدر اگر و اما نکن. این قول و قرار بین من و توئه.
– اگر با هم تو خیابون دیدنمون؟
– صاحب کارتما، می گم پسر همون صاحب شرکتم. تو خیالت راحت من حرف تو آستین دارم.
– روده ی راست چی؟
خنده اش گرفت و گفت: دارم به موقع، بنویسیم قرار دادو؟
– چه قرار دادی؟
– که زیرش نزنی.
– من که قرار نیست پول بدم شما پول می دی.
– من قرار داد ـو می نویسم.
یه برگه درآورد و نوشت:
«طبق این قرار داد توتیا م*س*تچی سه ماه در خدمت شارمین سولک..»
– خدمت؟!
– پس چی؟
– خوشم نیومد. مگه قراره کلفتی کنم؟
– چه ربطی داره؟ بیا اصلاً. ” خط زد و نوشت همکاری. مبلغ و ذکر کرد و هر دو امضا کردیم. گفتم:”
romangram.com | @romangram_com