#ازدواج_توتیا_پارت_33
سلوک از فکر دراومد و گفت: چی؟!!
– اگه قراره من ـو به پدر و مادرتون معرفی کنید حتماً می خوام که پدر و مادرمو ببینند. اونوقت چه جوابی می دید؟
سلوک دو مرتبه سکوت کرد و گفتم:
– دیدید نقشه ـتون نقصی داره.
– نقص نداره، فکر اونجاشم کردم.. من یه هفته رو این نقشه کار کردم.
– خب؟!
– خب من پدر و مادر برات جور می کنم.
– شما کلاً با کلک همه کار ها رو راه می اندازید، نه؟
سلوک جدی گفت: نه
– چرا..
– می فرستمت یه هفته شرکت پدر دوستم.
– وا!!! این کارا چیه به من می دید. من یه کار ازتون خواستم منو صد جا می فرستید. صد نفر رو با من دم خور می کنید صد تا نقش به من می دید. چه اشتباهی کردم اومدم به اون مبل فروشی ها.
تا اومدم بلند شم سلوک با آرنجمو گرفت و با اصرار تند تند گفت:
– توتیا خانم تو رو خدا من واقعاً تو بد وضعیتی گیر کردم. اگر این نقشه رو اجرا نکنم باید با دختر خاله ـم ازدواج کنم. با اون که نمی تونم این کار هارو بکنم. نمی تونم امروز عقد فردا طلاق. بابا بدم می یاد ازش. دختری که من می خوام نیست.. اصلاً تو یه باغ دیگه ـست. سر و ته ـشو که می زنی یک دم توی جلسات بزرگ سیاسی کشوره که مطلب جمع کنه، گزارش تهیه کنه، یه سر داره هزار تا سودا. یه روز علیه مرداست فردا می گه زن ها عقل ناقصن اگه نبودن فلان حکم توی مجلس صادر نمی شد. اصلاً ثبات شخصیت نداره. نمی دونی طرف توئه یا طرف دشمنت. تازه هر دفعه هم یه قیافه داره.. امروز می بینی یه شکله فردا ببینیش نمی شناسی ـش اصلاً. این آدم اصلاً قابل اعتماد نیست. همین دو هفته قبل دیدم که چادر سر کرده گفتم: «چادری شدی؟» گفت: «فعلاً شرایط یه جوریه که باید چادر سر کنم.» نمی دونم کجا داشت می رفت.. پس فردای همون روز دیدم خانم صد و هشتاد درجه عوض شده. گفتم: «شرایط عوض شده؟» گفت: «آره، خرم از پل گذشت.» تو بودی با این دختر ازدواج می کردی؟ تازه خانم عشق فرنگه. صد تا خواب ببینه نود و نه تاش تو آمریکاست. هزار بار خودم شنیدم که گفت: «یه مرد پولدار تور می کنم که منو ببره آمریکا.» از دخترایی که به خاطر هدف های شخصی با مردا هستن بدم می یاد. تازه دماغش عملیه، لباش پروتزه، گونه کاشته، پشت پلک ـشو عمل کرده و ابروهاشو هم تاتو کرده. اصلاً اون “حریری” که خالم زاییده نیست.
خنده ام گرفت و ادامه داد: همه ی هیکلش عملیه، بعد به خاطر کلاس سیگار هم می کشه، زن سیگار می کشه؟! کلاس داره؟! سیگار کشیدن هم کلاس داره؟ پسرا یه وقتایی سر کل افتادن، واسه بزرگتری، واسه این که بگن مرد شدن، واسه هزار تا غلط بیجا سیگاری شدن. این دختر تحصیل کرده ی مملکت سیگار کجای کارش بود؟ فردا مواد هم بکش دیگه. تازه فقط یک سال با من اختلاف سنی داره. من خوشم نمی یاد زنم ازم یه سال کوچک تر باشه. حرف منو نمی خونه، تابع قانون های من نیست. تازه من دیپلمه اون فوق لیسانسه. شنیدم دانشجوی دکترای دانشگاه مجاز هم هست، آخه یه آدمی مثل اون پس فردا منو آدم حساب می کنه؟ تا من می یام حرف بزنم می گه حرف نزن بی سواد. دیپلم در برابر دکترا بی سواده دیگه. من می گم بشین اون میگه بشین نه و sit down. من می گم ایران و اون می گه موفقیت فقط آمریکا. من می گم ازدواج مساویه با آرامش، زندگی، بوی غذا ” بو کشید و گفت” قورمه سبزی، قیمه بادمجون، فضای دو نفره، بعد بچه. بزرگ شدنشون ـو دیدن و موفقیت ها.. اون می گه ازدواج یعنی پول، آمریکا، مهمونی، سری تو سر ها، بی بچه، بی شوهر و بی سر خر.. ما تفاهم داریم؟
– نه.
– نه و… ، خب پس کمک ـم کن دیگه. اگر من با حریر ازدواج کنم بدبخت می شم. من برعکس تمام پسرای دیگه فکرم سنتیه. من یه توقعات دیگه از زندگی دارم. جای مدرنی. می گیری چی می گم؟!
– نه.
– باز بگو نه! ببین من همین چیز رو جور می کنم هر جای کار لو رفت خودم صافکاریش می کنم، تو قبول کن. اصلاً جای ده میلیون پونزده میلیون. خوبه؟
– پونزده؟
– آره پونزده، بی دردسر پونزده میلیون می یاد تو دستت.
– بعد این دو ماه کار بهم می دی؟ با حقوق؟
– آره.
romangram.com | @romangram_com