#ازدواج_توتیا_پارت_32

– چه گ*ن*ا*هی؟
– پدر و مادر ـتو گول می زنی.
– پدر و مادرم که از آلمان اومدن حلالیت می طلبم، راضی؟
– نه باید فکر کنم.
– دیگه چه فکری؟!
– اگر رضا بیاد دنبالم ببینه من جای کار کردن دارم چه کار می کنم چی؟
– رضا کیه؟
– پسر داییم، رضا همیشه عین یه برادر بزرگ واسه من و تارا بوده، اون حتماً می یاد سر کارم تا محیطو چک کنه. دنبالم می یاد.
– خدایا! تو چرا انقدر گیر داری تو کارات.
اخمی بهش کردم و گفت:
– یه هفته تو فروشگاه خودم مشغول کار می شی، عادیه عادی. تا خیال رضا راحت بشه.
– رضا شما رو ببینه که دیگه نمی ذاره من کار کنم.
– مگه من چمه؟!!!
– نه خدای نکرده قصد توهین نداشتم، خب شما جوویند، تازه اگه تو فروشگاهتون تنها هم با هم باشیم رضا می گه: «دو تا نامحرم زیر یه سقف تنها، نفر سوم شیطانه.»
– می خوای واسه کار کردن تو فروشگاه عقدت کنم که محرم نباشیم، ها؟
– وا!!!! این چه حرفیه!
روسری ـمو کشیدم جلو و با چشم و ابرو حالت قهر رو گرفتم. سولک گفت:
– به قبات برخورد؟
– نه پس.. استغفرلله..
– خب چی کار کنم؟
– من چه می دونم.
یه مقدار سکوت برقرار شد. به فنجون نگاه کردم و بعد جرعه ای ازش خوردم. طمع دلچسبی داشت. یعنی اگر قبول کنم به نفعمه، خب اگر ده ملیون رو بدم به مامان و بگم که به خاطر تو که با محسن ازدواج نکنی این کار رو کردم، یعنی یه قرارا داد نوشتم که من پنج سال کار کنم در ازای ده میلیون، شاید مامان آخرش از خر شیطون پیاده بشه.. تازه اولا هم نباید ده میلیونو بدم. هر وقت کارم با سولک تموم شد بعد.. مگه قبول می کنم؟! یعنی کار درستیه؟ نچ، گ*ن*ا*ه نداره؟ اگر رضا بفهمه! اگر مامان بفهمه که من چیکار کردم! وای این کار اصلاً صورت خوشی نداره، کسی نمی فهمه که من چیکار می کنم، اصلاً مگه می خوایم چیکار کنیم؟ همین که منو معرفی کنه و نشون ـشون بده… خب نشون بده پدر و مادرم چی؟
– پدر و مادرم چی؟

romangram.com | @romangram_com