#ازدواج_توتیا_پارت_27

– بله ولی پیدا نمی کردم.
– توی اون کوچه ـست. پس خوب شد شما رو دیدم.
درِ ماشین ـشو بست و دزدگیرشو زد و با هم همراه شدیم به اون طرف خیابون. به طرف کوچه ی مدِ نظر. عجب کافی شاپی! چه دختر پسرایی! گویا وارد خانه ی مد جهانی شدی، هر مدلی که فکر می کردی می تونستی اونجا ببینی. یکی از میز ها رو انتخاب کردیم و نشستیم. سلوک رو به من گفت:
– شما چی میل می کنید؟
– راستش من زیاد اینجاها نمی یام. یعنی اصلاً نیومدم. نمی دونم کدوم یکی از اینهایی که تو مِنو نوشته شده بهتره؟! شما انتخاب کنید به نظر شما واردید.
سلوک لبخندی زد. اونچه خیلی مد نظر آدم می اومد این بود که وقتی لبنخد می زد تمام صورتش گویا می خندید. این چیزی بود که از چهره ی دیگران منحصر به فردش می کرد.
سلوک- دو تا کاپوچینو با کیک شکلاتی.
گارسون که رفت گفتم: خب من قراره کجا کار کنم؟
سلوک به لیوان آبی که روی میز بود نگاه کرد ولیوانو بین دستاش چرخوند. یکم فکر کرد و گفت: کاری که می گم حقوق خوبی داره.
– چقدر؟!
سلوک- نمی پرسی چه کاریه؟!
– چرا! ببخشید چه کاریه که حقوقش انقدر خوبه؟
سلوک خندید و گفت: مگه می دونی حقوقش چقدره که می گی خوبه؟
– خب شما گفتید.
– من از نظر خودم گفتم، شاید مدتِ کارت کوتاه باشه مثلاً سه ماه یا نمی دونم چند ماه ولی به ازای هر روز صد هزار تومان.
با یکه خوردگی گفتم: وا!!! این چه کاریه؟! خدای نکرده گ*ن*ا*ه که نیست؟
– نه فکر بد نکنید اینی که فکر می کنید نیست.
– پس چی؟! کدوم کار اونم واسه منی که نه حرفه ای داره نه تحصیلات انقدر پر مایه ـست؟
– خب یکم عجیبه..
– دزدیه؟
سلوک لبخندی از خنده رو لبش نشوند و گفت: نه بابا به قیافه ی من می خوره دزد باشم؟
– نه استغفرلله.. “دو طرف دستمو گزیدم و منتظر نگاهش کردم. سلوک لبخندی تحویلم داد و گفت: “
– می دونی من کجا تو رو دیده بودم؟

romangram.com | @romangram_com