#ازدواج_توتیا_پارت_25

مامان- تا سه ماه دیگه
– چرا هی عقب می اندازید؟ آقا محمود خان می خواد خودشو جمع و جور کنه واسه اینا خونه بگیره.
مامان- مگه آقا محمود می خواد تارا رو بگیره که خودشو جمع و جور کنه اون که باید خودشو بتکونه امیر مسعوده که هنوز دانشجوی آسمون جُله.. تارا حالا حالا ها مهمون این خونه ـست.
تارا- وا!!! خاک بر سرم. چی می گید؟
– امیر مسعود بابا داره..
مامان- تارا که زن باباش نمی خواد بشه.
– اون وقت که هول افتاده بودید فکر اینجاشو نکرده بودید؟ مگه از همون اول قرار بود امیر مسعود خرج عروسیشو بده، خونه بگیره از اون اول هم آقا محمود همه رو به گردن گرفت و گفت: « تا وقتی امیر مسعود بشه یه پا مهندس خودم چاکرشونم.» شما و بابای خدا بیامرز هم نیش تا بناگوش باز کردین و گفتید: «مبارکه.» مبارکه یعنی چی؟ یعنی قبول کردید که امیر مسعود دستش تا گرفتن مهندسیش توی جیب باباشه.. قبول. یعنی تارا رو هروقت که آقا محمود بگه حاضرم آماده ام که خرج بکشم، عروسو ببریم، قبول.
مامان دونه شاهی ای که دستش بود ـو توی سینی سبزی پرت کرد و گفت:
– مادر تارا کیه؟ تو یا من؟
– وقتی قول و قرار یادتون می ره من باید یادتون بندازم. این که ” اشاره به تارا” زبون نداره فقط دست به آبغوره گرفتن و دستپاچه شدن ـش خوبه. اونوقت که رضا بدبخت اومد گفت: «عمه تارا بچه ـست. عمه امیر مسعود دوزار پول واسه راه اندازی زندگی نداره، امیر مسعود هنوز تو راهِ مکتب خونه ـشه که سواد درست کنه.» شما و بابا خندیدید و گفتید: «این فضولی ها به تو نیومده.» آخرشم همین شما گفتید: «رضا دلش پیش تاراست که سینه می زنه.» رضا اخلاقشه که واسه دختر عمه هاش سینه بزنه اینو همه می دونند الاّ شما، رضا رو نشوندی سرِ جاش. گفتی: «مبارکه» پس الان هم که می یان حرف بزنند بگو مبارکه.
مامان- اون وقت به رضا گفتم تو رو سننه. حالا به تو می گم.
امیر علی رو زمین گذاشتم و گفتم:
– دِنه دِ مامان من. تو و آقا محسن نقشه دارید. اون امیر مسعود از اونور شاخ و شونه کشید، اینور شما شاخ و شونه می کشید. من خودم نقشه کشم پیچ و خم نقشه نشونم نده. یه راه بَلَد که بگی “ف” می فهمه می خوای بری فرحزاد. امیر مسعود سینه سپر کرده، صدا ولوم داد که «نمی ذارم منو مسخره ی عام و خاص کنید.» محسن هم گفته «اِ. اینه؟ بچرخ تا بچرخیم.». زنگ زده گفته: «نرگس امیر مسعود چوب لا چرخم گذاشته.» شما هم گفتی: «چوب لا چرخش می ذارم.» مامان. مامان نرگس، نرگس خانم، عاشق سینه چاک.. مادری کن. انقدر ادای لیلی رو در نیار. مجنونِ تو سرش داغه اینو همه می دونند که تب تندش یه روز می شینه وقتی که تو هنوز تو تبی. بعد اونقد به حال خودت زار می زنی. این حرفِ من نیست حرفه دایی رسوله که ده تا پیرهن بیشتر پاره کرده، حرف آقا محمود خانه که نوک دماغ بین نیست، عادت داره پیچش مو رو ببینه، عادت داره که رنگِ سیاهِ روزِ سپید رو ببینه. به خاطر عشق و عاشقی ای که یه عمر حسرتش به دلت بوده تارا رو فنا نکن. امیر مسعود ـو آتشی نکن. اینا رگِ سیدی دارن، روشون که برگرده آتشی به پا می کنند که هم مقابلشون خاکستر شه هم خودشون، امیر مسعود ـو سیخونک نزن.
مامان- خوبه والله ” با حرص قد و بالای منو نگاه کرد و گفت: ” مونده بود دختر هیجده نوزده ساله ـم به من راه و چاه نشون بده.
– جای گوش دادن فکر جواب دادنم بودی؟! واقعاً که! من مُرده شما زنده. این تارا دهنش به امیر مسعوده. فقط به یه کلام باز می شه: “چشم” امیر مسعود کله شقه.. واسه سوزوندن هزار هزار راه بلنده که شما فکرشو نمی کنید. یکی از این راه ها ” حالت برآمدگی شکم بزرگو نشون مامان دادم و سوتی زدم و ادامه دادم ” هتل بالا اومدنه. این یعنی در عمل انجام شده قرار گرفتن. یعنی امروز شما ناز می کنی فردا فانوس دستت می گیری می دویی دنبال امیر مسعود که وای آبروم. مامان این راهی که تو می روی به ترکستان می رود ها..
مامان با ترس به تارا نگاه کرد و گفت:
– چکار کردی؟
تارا با دلهره و وحشت گفت:
– هیچی به خدا
– هول نشو، به هول بیوفت.
مامان با حرص به من نگاهی کرد و گفتم: خواهش می کنم، قابلی نداره. شه*ر*زادِ غصه گو، گوشش به دهن بزرگتر هاست.. هر کی نقل می کنه گوششو باز می کنه واسه همین روزا.
تلفن زند خورد، برداشتم ـش و گفتم: بله؟
– منزل خانم توتیا م*س*تچی؟

romangram.com | @romangram_com