#ازدواج_توتیا_پارت_13

– چی کارت کرده که چشات سرخه؟ از مادر زاییده نشده که اشک تو رو در بیاره و تاوون نده، نامرد.. “رضا دویید طرف محسن که هنوز داشت با ملیحه حرف می زد. محسن برگشت به مغازه ـش. دوییدم طرف رضا و جیغ زدم”:
– رضا تو رو خدا، رضا!
رضا داد زد: تو برگرد.
– رضا!
تنم روی یه چیزی غلت خورد و از روی یه چیزی پرت شدم پایین، اوخ کمرم چه دردی گرفت.. آسمون اومد جلوی چشمم. آسمون که بالا سرم بود چرا روبروم شد؟! صدای جیغ ترمز چند تا ماشین توی خیابون پیچید. چرخ های ماشین ها رو کنار تنم دیدم. چی شده؟! در جا بلند شدم و دو قدم دوییدم ولی نمی دونم چی شد که یهو تمام روشنایی های جلوی چشمم سیاه و تار شد. همه یه صدا داد زدن: بشین تصادف کردی.
صدای داد با ترسِ رضا با گرفتگی صدایی که صداشو دورگه کرده بود اومد:
– توتیا!
پیشونیم خیس شده بود.. ملیحه جیغ زد و محسن چشماش داشت از حدقه بیرون می زد. دویید طرفم و داد زد: یا موسی بن جعفر..
احساس کردم چشمام داره سنگین و سنگین تر می شه.. دیگه چیزی نفهمیدم..
پیشونیم خیس شده بود.. ملیحه جیغ زد و محسن چشماش داشت از حدقه بیرون می زد. دویید طرفم و داد زد: یا موسی بن جعفر..
احساس کردم چشمام داره سنگین و سنگین تر می شه.. دیگه چیزی نفهمیدم..

نور به پشت پلکهای بستم فشار آورد، چشامو که باز کردم زیر دم و دستگاه های زیادی بودم، صدای یه پرستاری اومد و گفت:
-سلام.
اینور و اونور ـو نگاه کردم. آره اینجا بیمارستانه که پرستار بالا سرمه. چقدر تنم خسته است.
– چی شده؟!
پرستار- تو از مرگ نجات پیدا کردی.
– مرگ؟! خانواده ام کجان؟
پرستار- تا همین یه ساعت قبل که خبر داده بودیم که تو واکنش نشون دادی همه اینجا بودن. ولی حالا فقط یه آقای مسن منتظرته فکر کنم گفت داییته.
– دایی رسول؟!
پرستار لبنخدی زد و گفت: آره، می خوای ببینیش؟ می تونه چند لحظه ببینتت.
– از کی اینجام؟
پرستار- سه ماهه.

romangram.com | @romangram_com