#ازدواج_توتیا_پارت_127
– عصبانی نشید من می خوام چاره بدم دستتون.
وای قلب بی صاحبم داره از جا کنده می شه، چقدر من سلیطه ام. آخه اومدی چی بگی؟ من باید از اون خونه برم. من یا محسن. نامرد زیر یه سقف نمی مونم. کاش رفته بودم دنبال شارمین، شارمین کیه؟ صد رحمت به هادی حداقل می شناسیش، باباش و بابا سال ها توی یک بازار کار می کردند. هیمن سال های اخیر بود که بابا ورشکسته شد و بعد با محسن نامرد شریک شد، هادی رو کم کم چند سال پیشا هفته ای دو بار می دیدی، آخه هادی اون موقع ها کارگاه نداشت و با باباش کار می کرد و منم که سر و ته امو که می زدی می پریدم می رفتم پیش بابا، وای اومدم بگم با من ازدواج کن؟ ازدواج؟!!! پناه بر خدا من دیوونه ام..
– اومدی اینجا من ـو روبروت بنشونی فکر کنی؟
به هادی نگاه کردم، عرق رو پیشونیم نشسته بود. بگو جون بکنی..
– اومدم یه پیشنهادی بدم.
هادی نگاهم کرد، اصلاً احساسی توی صورتش نبود. الان مشتاق شنیدنی یا مضحک داری به من نگاه می کنی؟! این چرا این مدلیه؟!
– من از ماجرای شما خبر دارم و می دونم که شما برای این که از کشور خارج بشید و به هدفتون برسید باید یه ازدواج مصلحتی راه بندازید.
هادی اخمی کرد و گفت: بعد اینو شما از کجا می دونید؟
– هستی و بعد محسن.
هادی با کمی عصبانیت گفت: هستی بی جا کرده که هر حرفی رو به هرکی می گه. محسن هم حرف مفت زده چون با من کـَل داره.
– عصبانی نشید من می خوام چاره بدم دستتون.
—-
هادی با عصبانیت کنترل شده ای از جا بلند شد و گفت:
– شما نمی خواد چاره بدی دست من، همین مونده دوستای هستی واسه ی من عصای دست بشن.
به هادی نگاه کردم و گفتم: بشینید. من می دونم چی باعث شد شما و محسن، دو دوست صمیمی با هم دعواتون بشه و..
هادی- محسن هر حرفی زده چرت گفته، تو هم پاشو برو دنبال درس و مشقت من حوصله ی دهن به دهن شدن با شوهر مادرت ـو ندارم.
الان که فکر می کنم می بینم من دل نترسی داشتم که تصمیمم ـو گرفته بودم که عزمم ـو جزم کنم و هر طور شده با هادی ازدواج بکنم. این کار هر دختری نیست و من.. سرم خیلی باد داشت.
– یعنی انقدر محسن ترسونددتون که از خیر رسیدن به معشوقه ـتون می گذرید؟
هادی من ـو با حرص و شاکی بر و بر نگاه کرد. از جا بلند شدم و گفتم:
– من می خواستم پیشنهادی بدم که اگر برای من آب نداشته باشه برای شما نون داره.
هادی با حرص و صدای آروم گفت:
– چی شده که افتادی دنبال اهداف من؟
– چون دست خودمم لای چرخی گیر کرده که برای آزادیش نیاز به کمک شما دارم.
romangram.com | @romangram_com