#ازدواج_توتیا_پارت_115

محسن- تو کجا کار داری؟
– نترس، من متأسفانه از مامانم بویی نبردم وگرنه تا حالا بار خودمو بسته بودم.
مسحن- آره دیدم ده دقیقه ی پیش زُل نزده بودی تو چشمای هادی و نگاش نمی کردی.
مامان- هادی کیه؟ تو با کی بودی؟
– با کی بودم؟ این می برّه ” اشاره به محسن” اون می دوزه ” اشاره به مامان” اصلاً آره نگاه کردم. تو رو سننه. ” دست به کمر شدم و گفتم” تو سر پیازی یا ته پیاز.
مامان- توتیا! درست حرف بزن حرمت محسن ـو نگه دار.
– حرمت محسن ـو نگه دارم؟ من حرمت کسی رو نگه می دارم که پاش تو گلیم خودش باشه.
محسن- لا اله الا الله.
رفتم جلو و محسن جلوی در ایستاد و گفتم:
– محسن بیا کنار.
مامان- توتیا! کجا می خوای بری؟ هادی کیه محسن؟
محسن تو چشمام نگاه کرد و گفت:
– می خواستی بری پیش این آره؟ من تو رو می شناسم، وقتی ساکتی داری نقشه می کشی. گشتی گشتی نقطه ضعف پیدا کردی. هان؟
با گنگی نگاهش کردم و گفتم:
– معلوم هست چی می گی؟
محسن- دو و برت ببینمش توتیا به مادرت قسم که این روزا قسم قبل خدامه خون به پا کردی. اینو تو گوشت فرو کن.
مامان گنگ و عاصی شده گفت:
– محسن از کی حرف می زنی؟
محسن- از کسی که به این ” اشاره به من” چشم طمع داره و ازش سوءاستفاده می کنه.
دوزاریم افتاد. محسن و هادی کُر کُری داشتن و نقطه ضعف محسن هادیه.. خودش خودش ـو لو داد. به محسن نگاه کردم. چرا دنباله ی فکرم ـو اون روز که هستی زنگ زده بود نگرفته بودم آره هادی خوب کسیه که من، مامان و محسن ـو سر جاشون بنشونم. اگر بابت ازدواجم با هادی یه مبلغی رو به عنوان مهریه در نظر بگیرم بعد طلاق می تونم برای خودم زندگی کنم و دیگه این دو نفر جلوی چشمم نباشند و من حرص نخورم. می تونم به تحصیلم ادامه بدم، برای خودم کسی بشم. فقط یکسال باهاش زندگی کنم و بعد همه چیز به وفق مراد منه. من نیاز به جا و پول دارم که با این ازدواج به دست می یارم. اول این که محسن ـو که از هادی بدش می یاد خوب می چزونم. بعد هم که ازدواج کردیم و هادی ارثشو گرفت مهریه ی منو می ده و منم می تونم به اونچه الان ندارم برسم.
به قدم به عقب رفتم و جلوی خوشحالیمو گرفتم. ولی محسن از تو چشمام انگار خوند که من از این که جریان دعواشون چی بوده بی خبرم و خودش من ـو مطلع کرده. و اصطلاحاً گاف داده و من از گافی که داده استفاده می کنم. گفت:
– توتیا، سر لج نیوفت.
مامان- به منم بگید موضوع چیه؟

romangram.com | @romangram_com