#ازدواج_به_سبک_اجباری_پارت_88
عصر بود وسه نفری روی مبل نشسته بودیم و منم یه عصرونه تپل آورده بودم دیگه رسما شده بودم حمال،من بدبخت باید کلفتی این آقا رو بکنم بعدم بره با کسای دیگه عشق و حال،ظاهرش گول زنندس وگرنه معلوم نیست چه کصافطیه.
داشتم عصبی پوست لبمو می کندم که خانم بزرگ گفت:
سارا تو همیشه این جوری تو خونه جلوی شوهرت اینطوری لباس می پوشی؟
هر دو تامون جا خوردیم ولی من کم نیاوردم و گفتم:
چطور خانم بزرگ؟
آخه لباسات تو مجردی بازتر و بهتر بود بالاخره جلوی شوهرت باید همونجوری لباس بپوشی
وای چه جوابی بهش بدم،اووووووووووم آهان:
خانم بزرگ من به احترام حضور شما اینطوری لباس می پوشم وگرنه که لباس پوشیدنم اصلا این طوری نیست تو خونه.
خانم بزرگ جرعه ای از چاییشو خورد و گفت:
تو از این اخلاقا نداری که مراعات کسیو بکنی
اوه اوه دیگه حتما الان می فهمه،یه دفه علی نجاتمون داد:
خانم بزرگ با اجازتون من بهش گفتم اینجوری لباس بپوشه جلوی شما.
حالا من اجازه می دم که مثل همیشه لباس بپوشه و همین الان هم باید لباسشو عوض کنه
یعنی دلم می خواست برم خانم بزرگو ماچ بارون کنم،آخ قربون دهنت خانم بزرگ ، حرف نیست که لامصب گوهر از دهنش میاد بیرون...
سریع پریدم تو اتاق و تاپ قرمز گردنی که یقش کاملا باز بود و کمرش کاملا لخت بود فقط دو تا بند از دو طرف میومد روی کمرش بسته می شد با شلوارک لی که قدش به زور تا زیر باسنم می رسید رو پوشیدم یه رژ قرمزم زدم و رفتم بیرون،کلا عاشق رنگ قرمز بودم...
romangram.com | @romangram_com