#ازدواج_به_سبک_اجباری_پارت_86
البته منم که کارشو مطمئنا بدون تلافی نمی زارم،نقشه ها دارم براش...
گوشیم زنگ خورد رفتم تو اتاق،شماره ی کارخونه بود:
بفرمایید
صدای پر از ناز و عشوه منشی که ولوم خیلی بالایی هم داشت و حالمو بهم می زد پیچید تو گوشم:
سلام جناب شکیبا.خوب هستین؟
علیک سلام.کاری داشتین؟
بله می خواستم ببینم امروز کارخونه تشریف نمیارین؟
خیر
خیلی ممنون.خدانگهدارتون
خداحافظ
یه دفه صدای ترق از بیرون اتاق به گوشم رسید رفتم بیرون صدای پایی رو شنیدم که از پله ها ایین می رفت یه خرده دلا شدم و دیدم بله سارا خانم بوده که حس کنجکاوی بهش دست داده و حتما هم صدای بلند منشیه رو شنیده...
_______________________________________
سارا:
صبح با صدای آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم،خیلی آروم رفتم و اون تیغی که قبلا برای روز مبادا خریده بودم رو آوردم،قبلش نصف ریشاشو با قیچی کوتاه کردم بعدم با تیغ همشو زدم،اییییییییییییییی جونم چه پوست نرم و صافی داره،ناخوداگاه دستمو روی صورتش نوازش گونه کشیدم ولی سریع دور شدم.
قیافش خیلی خنده دار شده بود داشتم ریز می خندیدم که از خواب بیدار نشه که یه فه دیدم با چشمای باریک شده زل زده به من،منم سریع تیغو پشتم قایم کردم و خندمو قورت داد و با پرویی گفتم:
romangram.com | @romangram_com