#ازدواج_به_سبک_اجباری_پارت_85
خوشگل که زیاد دیدم ولی آدم مشکوک و پرو ندیده بودم که الان چشمم بهش خورد
در کمال تعجب اصلا جوابمو نداد و فقط نگام کرد.بی خیال از جام بلند شدم و رفتم دستشویی می خواستم دست و صورتمو بشورم خودمو تو آیینه نگاه کردم...یااااااااااااااا حضرت عباس چه بلایی سر صورتم اومده...
نصف ریشام زده شده شده بود،چجوری تو خواب اینطوری شده؟؟؟؟؟!!!!!!!!!
اوووووووه یادم اومد کار اون سارای سرتقه.با عصبانیت درو باز کردم و دیدم بله جا تره و بچه نیست.
خدایا حالا چه غلطی بکنم؟
لامصب با تیغ هم زده بود دیگه مجبور شدم کل ریشمو با تیغی که سارا نصف ریشمو زده بودبقیشم بزنم چون اصلا ریش تراش هم نداشتم.
ساعتو نگاه کردم چشام اندازه توپ بسکتبال گرد شد،ساعت 10 صبح بود.
خدا بگم این سارا رو چیکارش کنه...!
وارد پذیرایی که شدم خانم بزرگ و سارا روبروی هم نشسته بودن تا چشمشون به من افتاد در حین تعجب چشماشون برق می زد ولی برق چشمای سارا خاص بود یا من اینطوری فکر می کردم.
سارا از جاش پرید و اومد دستاشو دور گردنم حلقه کرد وصورتمو بوسید و گفت:
وای عزیزم خوشتیپ بودی خوشتیپ تر شدی!
منم لبخندی زدم و دستامو دور کمر باریکش انداختم و گفتم:
به زیبایی خانمم که نمی رسم
ما چقدر بازیگرای ماهری بودیم..
romangram.com | @romangram_com