#ازدواج_به_سبک_اجباری_پارت_84

یافتم...

بعدم با چشمای پر از شیطنت به ریشام زل زد،پرسیدم:

این یعنی چی؟

چشماشو تو چشمام انداخت و لباشو آورد نزدیک گوشمو گفت:

یعنی باید ریشاتو بزنی

اخمامو کشیدم تو هم و گفتم:

حرفشم نزن

ولی تو قول دادی

قول بی قول برو بخواب شب به خیر

پشتشو کرد بهم و گرفت خوابید،منم نفسی از سر آسودگی کشیدم و با خیالی آسوده خوابیدم

با صدای خنده های ریزی از خواب بیدار شدم چشمامو که باز کردم با تعجب سارا رو که لباس دیشبشو با تی شرت شلوارک عوض کرده بود و داشت ریز می خندید رو دیدم،یه چیزی هم که سیاه رنگ بود دستش بود،شدیدا مشکوک می زد.

با چشمای باریک شده نگاش می کردم که یه دفه نگاش افتاد به من سریع خندشو قورت داد و دستاشو پشتش قایم کرد.

با پرویی تمام گفت:

چیه؟ خوشگل ندیدی.

با پوزخندی گفتم:

romangram.com | @romangram_com