#ازدواج_به_سبک_اجباری_پارت_83


تو شرطو بردی حالا بگو چیکار کنم؟

واااااااااااااااااااااااا ااااااای این از کجا فهمید من می خواستم شرطو ببازه؟

__________________________

علی:





وارد اتاق که شدم به عادت همیشگیم تی شرتمو با رکابی عوض کردم و رفتم روی تخت دراز کشیدم،ذهنم خسته بود چشمامو گذاشتم روی هم داشتم تو دنیای خودم غرق می شدم که با صدای سارا چشمامو باز کردم:

جناب علی اقا خیلی بده یه آقایی مثل شما جلوی من رکابی بپوشه ها...

تو دلم گفتم داره تلافی می کنه چون دیشب بهش گفتم لباس خواب پوشیده و می خواد منو تحریک کنه،برگشتم جوابشو بدم که مات موندم،نور زرد رنگ آباژور روی بدن خوش فرم و خوش تراشش افتاده بود،رسما لال شده بودم،اومد جلوتر و با چشمای خمار طوسی رنگش تو چشمام زل زد،دست و پام شل شده بود با اینکه می دونستم می خواد شرطو ببره دستشو کشیدم و افتاد تو بغلم،نگام افتاد به لبای قلوه ای قرمز رنگش دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و با ولع شروع به بوسیدنش کردم،واقعا لبای شیرینی داشت اولین دختری بود که تونسته بود منو به طرف خودش بکشونه .

وقتی سیراب شدم عقب کشیدم و گفتم:

تو شرطو بردی حالا بگو چیکار کنم؟

تعجب کرد فکر نمی کرد من با علم به این که شرطو دارم می بازم ببوسمش با این حال کم نیاورد و گفت:

اوووووووووووم بزار فکر کنم...

بشکنی زد و گفت:


romangram.com | @romangram_com