#ازدواج_به_سبک_اجباری_پارت_53
غذا حاضره؟
بله خانم
پس زودتر بیار که مردم از خستگی
چشم همین الان
تا غذا رو آورد برادرمون اومد معلوم بود اونم خسته شده،آخ جون غذا قیمه بود سریع کشیدم و عین قحطی زده ها پشت سر هم می خوردم غذام تموم که شد سکسکم گرفت یه لیوان آب خوردم آآآآآآآآآآآآآاخیش گشنم بودا،دست این طوبی درد نکنه اگه نبود الان باید گشنگی می کشیدیم.
بعد ناهار تا ساعت 5 یه چرتی زدم بعدم بلند شدم رفتم حموم و حسابی خودمو تمیز کردم تا ساعت6تو حموم بودم.
اومدم بیرون و سریع موهامو خشک کردم، از کرم دست و صورتمو زدم،یه خط چشم ساده کشیدم و رژ قرمز کم رنگمو زدم.موهامو کاملا جمع کردم.
شلوار شیری رنگ پارچه ای با مانتو نباتی که قدش تا زانوم بود و جز بلندترین مانتوهام محسوب می شد رو پوشیدم.
شال شیری رنگمو هم سرم کردم و طرف راستشو روی شونه ی چپم انداختم تا گردنم معلوم نباشه شعیم کردم تا حد ممکن موهام بیرون نباشه نمی دونم چرا دوست داشتم توی شهری که قهرمان بچگیام توش خوابیده خیلی معقول و خوب باشم.
کفش پاشنه 5 سانتی نباتی با کف ستشو برداشتم و رفتم پایین،برادرمون منتظرم بود تا چشمش بهم افتاد یه لبخند نامحسوسی روی لبش پیدا شد.
ولی سریع جمعش کرد و گفت:
بریم؟
بریم
چیزی رو فراموش نکردین؟
romangram.com | @romangram_com