#ازدواج_به_سبک_اجباری_پارت_52
خب ضامن آهو همون آقا امام رضا هستن
واقعا؟ من از ضامن آهو همیشه خیلی خوشم میومده دوست دارم برم ببینمش
خیلی خب پس بریم با هم براتون چادر بخریم؟
بریم فقط صبر کن من حاضر بشم
سریع رفتم شلوار جین آبی کم رنگ با مانتوی سفید کوتاه و تنگ پوشیدم،موهامو کاملا جمع کردم و روسری سفید و آبی کوتاه هم سرم کردم.خط چشممو کشیدم و رژ صورتی کم رنگ هم زدم،عطر همیشگیمو هم زدم.
کفش عروسکی سفید با کیف ستش برداشتم و رفتم.
سوار ماشینش شدیم و راه افتاد،دم یه پاساژ وایساد و پیاده شدیم.واااااااااای من با این دک و پز باید کنار این یالغوز راه برم؟؟؟؟؟
وای چه تنوعی برای مدل های چادر به وجود آوردن!!!!!!
از بین همشون از چادر شالدار خوشم اومد و خریدم.
وقتی رسیدیم خونه ساعت 10 صبح بود و طوبی هم اومده بود،برادرمون بهش گفت تا چهارشنبه هفته ی آینده مرخصه.
پروازمون برای 9 شب بود،تا ظهر وسایلمونو جمع کردیم،من برای خودم چند تا از بلندترین مانتوهام وچند تا تونیک های کوتاه برای زیر چادر ،چند تا شال و روسری،چند تا از گشادترین شلوار پارچه ای هام ،چند تایی تی شرت و شلوارک،چند تا هم کیف وکفش گذاشتم.
کیف کوچیکی که سر خرید عروسیم برام گرفته بودنو برداشتم و کرم دست و صورت،برق لب،خط چشم،شیر پاک کن،پنبه،عطرو دئو دورانتمو توش گذاشتم.
مسواک، حوله ی کوچیک مسافرتیم،سشوار مسافرتیم،برس موهامو گذاشتم.
ساعت 2 بعد از ظهر بود که کارم تموم شد،اوووووووووف چقدر خسته شدم.
پایین رفتم و نشستم سر میز و خطاب به طوبی گفتم:
romangram.com | @romangram_com