#ازدواج_به_سبک_اجباری_پارت_4
ناهار که خوردم دوباره رفتم تو اتاقم،صفحه ی گوشیم روشن و خاموش می شد،پویا بود،دایره سبزه رو به قرمز رسوندم و تماس برقرار شد:
جانم پویا
سلام سارا،حالت خوبه؟
خوبم مرسی،تو خوبی؟
به نظرت از دست خل بازی های تو باید الان خوب باشم؟
وا مگه من چی کار کردم؟
همینجوری می ذاری می ری بدون اینکه ذره ای عقلت رو به کار بندازی!
مگه با شری حرف نزدی؟
حرف های اون کار تو رو توجیح نمی کنه
پویا بی خیال
باشه بی خیال می شم و قطع کرد.
وا این چرا اینجوری کرد؟!
ولش کن فردا ازش می پرسم.
تا شب درس خوندم و روی پایان نامم کار کردم.صبح با صدای آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم.صورتمو با آب سرد شستم تا خواب از سرم بپره.
اول از پنککم که رنگ پوستم بود به صورتم زدم بعد خط چشممو برداشتم و از بالای گوشه چشمم به صورت دنباله دار کشیدم،یه خط دیگه از پایین گوشه چشمم به صورت دنباله دار کشیدم به صورتی که بین دو خط کمی فضای خالی باشه،چشمای طوسیم درشتتر و خوشگلتر شد.رژ قرمز کم رنگمو زدم.جین سرمه ای چسبونم رو با مانتو کوتاه و تنگ مشکیم پوشیدم.مقنعه ی مشکی ام رو که خیلی شل بود به صورتی که تمام گردنم پیدا بود رو سرم کردم.موهای استخوانیم رو به صورت کج روی پیشونیم ریختم. عطرم که خیلی هم خوشبو بود رو روی موچ ها و گردنم زدم.کتونی های مشکیم رو پام کردم و کوله ی مشکیمو روی دوشم انداختم.با برداشتن سوییچ پورشم از خونه زدم بیرون.
romangram.com | @romangram_com