#ازدواج_به_سبک_اجباری_پارت_37


توی خونه پر از مواد غذایه هرچی که برای درست کردن یک غذا لازمه وجود داره نگران نباشید

خب کی قراره غذا درست کنه؟کارگر میاد؟

با تعجب گفت:نه،شما درست می کنی دیگه

واااااااااااااا مگه حمال استخدام کردی به من چه؟ در ضمن من بلد نیستم

با دهنی باز داشت نگام می کرد، تو دلم گفتم اوی بپا مگس نره تو دهنت،یه خورده که به خودش اومد گفت:نه جسارت نکردم

بعدم جلوی یک رستوران شیک وایساد و گفت:داخل رستوران غذا می خورید یا بگیرم بریم خونه؟

بگیر ببریم خونه

چی می خورید شما؟

اوممممممممممم کباب برگ

با گفتن باشه پیاده شد و رفت. چرا هر چی می گفتم بی چون و چرا قبول می کرد؟ چرا اینقدر با ادب بود؟ چرا لجش نمی گرفت؟چرا بی ادب نبود؟ چرا باهام لج نمی کرد؟ ااااااااااااااااااااااااا ه لج آدمو در میاره با رفتاراش!!!!!!ولی عجیب مغرور بود...

اومد و در عقبو باز کرد یه پلاستیک حاوی دو تا ظرف یه بار مصرف گذاشت رو صندلی و درو بست و امد نشست پشت فرمون،اخماش بدجور تو هم بود بهتر فکر کرده کاگر استخدام کرده براش بشوره ،بپزه و حمالی کنه.

جفتمون با کج خلقی وارد خونه شدیم،رفتم تو اتاقم و لباسمو با تاپ و شورتک قرمز عوض کردم و اومدم نشستم پشت میز ناهارخوری و با ولع شروع کردم به خوردن غذا.اونم چند دقیقه بعد اومد و شروع کرد به خوردن.

غذام که تموم شد اومدم پاشم که با صداش مکث کردم:ساراخانم بنشینید می خوام باهاتون حرف بزنم

نشستم و با یه ابروی بالا رفته گفتم:


romangram.com | @romangram_com