#ازدواج_به_سبک_اجباری_پارت_36
احترام با سلیقه کامل ظرف های شیک رو روی میز چید و سلفون ها رو از روشون برداشت.
اییییی جون چه صبحونه کاملی با اشتهای کامل شروع کردم حتی به فریبا سلام هم نکردم لیاقت نداشت.
وقتی صبحونم تموم شد تشکر نکردم،برادرمون هم که صبحونش تموم شده بود داشت تشکر می کرد
اومدم برم بیرون که فریبا گفت:
ساراجان کجا؟ بیا عزیزم کاچی بخور الان بدنت خیلی ضعیف شده باید تقویت بشی
برعکس تمام دخترا نه خجالت کشیدم و نه سرخ شدم،به برادر که نگاه کردم مثل همیشه سرش پاین بود ولی اونم بی خیال بود،با رلکسی تمام گفتم:
نمی خورم فریبا نمی خورم...اکی؟آندرستند؟
بعدشم رفتم تو اتاقم و مانتو و شلوارمو پوشیدم برم آرایشگاه برای مراسم مزخرفی به نام پاتختی.
آرایشگر همون دیروزیه بود،یه آرایش لایت طلایی نایس به رنگ لباسم برام کرد و موهامم لخت کرد و دورم ریخت و جلوی موهامم پف داد بالا و یه دسته از موهامم ریخت تو صورتم،لباسمو پوشیدم و کفش شیک هم پام کردم،مانتوی نباتی فیت تنم که قدش کوتاه بود روی لباسم تنم کردم،شال حریر طلایی هم شل انداختم روی سرم.
لباسم طلایی بود و پارچه لخت ی داشت ، تا کمر تنگ بود و از کمر به بعد حالت کلوش پیدا می کرد،کفشمم طلایی و براق بود.
برادرمون اومد دنبالم،رفتم و نشستم توی ماشین.
مراسم تو خونه ی بهرام اینا بود،وارد که شدم صدای آهنگ مثل مته مغزمو داشت سوراخ می کرد.
اول رفتم تو اتاق و مانتو و شالمو درآوردم و رفتم روی صندلی مخصوص خودم نشستم و باز هم صحنه ی آشنای همیشگی و تفاوت بین خانما.
وقتی ازم خواستن برقصم عین چی ذوق کردم آخه عاشق رقص بودم سریع رفتم وسط و تا آخرم همون وسط رقصیدم و ننه فولادزره هم فقط حرص خورد.
کادوها که داده شد حاجیمون اومد دنبالم و رفتیم به سمت آشیانه و اون ننش هم یه تعارف نزد شام بمونیم حالا من شام چی بخورم؟ گشنمه!!!!
romangram.com | @romangram_com