#ازدواج_با_احساسی_متفاوت_پارت_99

بعدش اومد که نیمرو هارو درست کنه با خودش زیرلب گفت:

گرچه خودمم بلد نیستم-

تک خنده ای کردمو دیگه چیزی نگفتم:

روبروی هم سر میز ناها رخوری نشسته بودیم وداشتیم به ماهیتابه

ی وسط میز نگاه میکردیم:

من-مطمئنی که خوشمزس یه وقت نکشمون؟

پرهام-نه خوشمزس ولی تضمین نمیکنم آخرین بار که دست پختمو

خوردیم تا صبح....

من-دیگه نگو میدونم

بعدش هردومون خوردیم وقتی اولین لقمه رو خوردیم...به هم نگاهی

انداختیم وپرهام گفت:

خوشمزه شده-

منم با لودگی گفتم:

آره خوشمزس اگه شوریشو با تیزی فلفلشو در نظر نگیریم عالیه.-

وبعد از خوردن اون غذای شاهانمون من ظرفا رو شستم وبعد به اتاقم

رفتم...بدون اینکه بدونم یه روزی.....

آموخته ام که عاشق نشوم...

اگرهم شوم به موقع شوم...

ولی خوب اگر بی موقع هم شوم...

به قول معروف میگویند: « کاردل است»


romangram.com | @romangram_com