#ازدواج_با_احساسی_متفاوت_پارت_98

خوب خوبه یه نیمرو درست میکنم...دوتا تخم مرغ از داخل یخچال

برداشتم وگذاشتم روی کابینتا.

پرهام-داری چی کار میکنی؟

منکه از حضور ناگهانی پرهام سکته رو زده بودم بهش گفتم:

چرا اینجوری اعلام حضور میکنی بابا ترسیدم-

پرهام-خوب حالا گفتم داری چی کار میکنی؟

من-معلوم نیست دارم بندری میرقصم خوب میخوام نیمرو بخورم...

پرهام همونطور که داشت میرفت بیرون بهم گفت:

-منم گرسنمه برای منم دو سه تا تخم مرغ بزا.

یه دفه ای هردومون ساکت شدیم ویه هم نگاه کردیم وباهم زدیم زیر خنده..

من-خجالت بکش مگه مرغم که تخم مرغ بزام.

پرهام که سعی داشت خندشو کنترل کنه گفت:

ببخشید اشتباه لفظی بود-

بعدش دوباره میخواست بره بیرون که بهش گفتم:

هی آقاهه-

پرهام-دیگه چیه؟

من-خوب بیا درستشون کن

پرهام-چی؟...بابا چهارتا تخم مرغه دیگه

من-خوب باشه من بلد نیستم درست کنم تازه ممکنه شور بشه.

پرهام-تو واقعا یه دختری آخه کی بلد نیست نیمرو درست کنه؟؟؟


romangram.com | @romangram_com