#ازدواج_با_احساسی_متفاوت_پارت_96

خانواده ی سایه رفتن،هممون داخل سالن پذیرایی جمع شدیم تقریبا

ساعت 11:30 بود...همینکه نشستیم...پریا رو بهمون گفت:

بچه ها نمیخواین واسه نی نی من اسم انتخاب کنین؟-

من-وااای بازم این بحث تکراری.

پرهام-خوب راست میگه تا حالا چندتا اسم گفتیم هی گفتی نه..

پریا-خوب چی کار کنم قشنگ نبودن...درضمن من اسمی میخوام که

حرف اولش پ باشه.

من-حالا حتما باید پ داشته باشه.

پویا-رو حرف خانم من حرف نزن وقتی میگه پ داشته باشه یعنی

باید داشته باشه.

من-وااا مردم اینقدر زن زلیل.

پویا-اینم خودش یه شغله دیگه.

هممون خندیدیم بعد از اون هر کس یه اسمی میگفت ولی پریا قبول

نمیکرد...پوریا...پندار...پدرام...پیمان...پاوه هیچ کدوم رو قبول نمیکرد...یه دفه ای

پویا گفت:

-پشه چطوره؟

چشای من گرد شد وپریا با جیغ گفت:

-چییییی؟

پویا همونطور ریلکس به کاناپه تکیه داد وگفت:

-پشه...خودت گفتی اسمی میخوام که نه تکراری باشه ونه داخل


romangram.com | @romangram_com