#ازدواج_با_احساسی_متفاوت_پارت_85
شیدا-چون به وصال یار نرسیده.
با تعجب گفتم:
منظورت چیه؟-
شیدا-هیچی از وقتی که این دکتر مهرزاد اومده کیانی رو بیخیال شده
وچسبیده به این مهرزاد...مثه اینکه میخواسته انتقالی بگیره بره
بخش مغز واعصاب ولی رئیس بیمارستان موافقت نکرده.
منم خندم گرفته بود میدونستم که همه ی دخترای مجرد بیمارستان
عاشق پرهام شدن ولی اگه بخوای سمیعی رو زوج پرهام حساب
کنی مطمئنا خنده دار ترین زوج سال میشن....نه به سمیعی که
همه جای صورتش عملیه واونقدر فیسوافاده ایه ونه به پرهام که...
از سر جام بلند شدم که شیدا گفت:
کجا میخوای بری پیجت نکردن که-
من-به گلی قول دادم وقتی که بیکار شدم برم پیشش
شیدا-راستی شنیدم وضعیتش خوبه...اگه همینطور پیش بره نیاز
نداره وقتی به سن قانونی برسه دیگه عمل کنه.
من-آره همین طوره..فعلا
همینکه رسیدم پیش اتاق گلی دیدم که میلاد اومده پیشش وداره
باهاش حرف میزنه...رفتم داخل دیدم که میلاد داره میخنده وگلی
درحالی که اخم کرده هی پشت سر هم میگه:
-نمیخوام...نمیخوام...نمیخوام
romangram.com | @romangram_com