#ازدواج_با_احساسی_متفاوت_پارت_8
یه دفه ای صدای خنده ی یه نفرباصدای عصبی یه نفر قاطی شد...
پریا-چیییییییییییییییییی؟
رنگ ازرخ پویا پرید ومنو رها وپرهام درحال غش کردن بودیم راستی اینا اینجا چی کار میکنن ما که قرار بود بریم اونجا...
پریا-خیلی نامردی پویا.
وازاتاقم رفت بیرون...
پویا-ای وای حالا برای آشتی کردن باهاش تمام پول بانکیم تموم میشه.
ورفت دنبالش وهمونطورصداش میکرد.
پویا-پریاااااا...پریااااا...کوچولوی من...عزیزم شماره ی اون دوست دختر جدیدرو که بهت گفتم پیدا کردی؟؟؟؟...جوجو
دیگه من از روی صندلی افتادم روزمین پویا تو این موقعیت هم دست ازاذیت کردن پریاهم برنمیداشت.بعدچند دقیقه پرهام بهم کمک کرد بلند شم که بهمون گفت:
-حال رفتگرای محله چه طوره؟
پرهام بااینکه تودرسا به منو رها کمک میکردولی بازم به منورها میگفت آخرش شاید یه رفتگر بشید اگه شانس هم باهاتون یارباشه.
رها-مرضضضضضضض
من-داداشی داری رشته ی خودتو به ما میچسبونی؟راستی شما کجا اینجا
کجا؟ما که شب میخواستیم بیایم؟
پرهام-پرپرمن اولا رشته پزشکی کجا رفتگری کجا؟دوما چه اشکال داره یه بارما بیایم اینجا پلاس شیم؟سوما حالا برعکس شده ما امشب اینجاییم؟
من-خیلی خوب حالا برو مثه یه پسرخوب کمک مامان وقدس خانم شام درست کن تامنو رهاجونی یکم گپ بزنیم...اِاِ راستی اگه شد یه چایی هم بیار.پرپرم.
$تااینو گفتم رهامنفجرشد وپرهام هم اخم کرد ورفت بیرون میدونم بدش میاد جلو کسی باهاش اینجوری حرف بزنم چون جدی جدی ناراحت شد.خوب حقش بود بدم میاد کسی بهم بگه پرپر.
vها-فکرکنم باید منت کشی حسابی بکنی.
من-وللش.
romangram.com | @romangram_com