#ازدواج_با_احساسی_متفاوت_پارت_7
تایه دفه ای رهااینو گفت پویا اومد تووگفت:
-آهای دارین پشت سرمن صفحه میزارین؟
رهاازون جایی که ازکوچیکی باهامون بزرگ شده بود با پویاهم راحت بود،گفت:
-بسم ا... تواز کجا عین جن ظاهرشدی؟هاهاها؟
من-ببینم تو هنوزم این عادت زشتتو ترک نکردی؟
پویا-نه خواهرم نه آخه کارازمحکم کاری عیب نمیکنه...
پریاکه خیلی ازفالگوش ایستادن بدش میومد واسه همین به پویا گفتم:
-آرررره؟
پویا-آررررره.
من-باشه شب پریا میگم ادبت کنه.
پویا-اوپسسس غلط کردم جون من نه جون خودت ورها که میخوام دنیاش نباشه دیگه تکرار نمیشه تو که نمیخوای دوباره یه بادمجون دیگه بیاد پای این چشمم؟
رها تا اینو شنید زد زیر خنده وگفت:
-گفتم چرا عین مترسگ شدی؟حالا باز سرچی ازش کتک خوردی؟
ودوباره خندید پویاهم ژست مظلوم نمایی گرفت وگفت:
-هیچی به خدا
رها-خودتی پویا خان پریسا توبنال ببینم؟
منم همه ی ماجرارو واسش تعریف کردم که دیگه غش کرد روی زمین.
پویاهم که خودش میخندید با همون خنده گفت:
-وای رها باید بودی ومیدیدی قیلفش عین یه گودزیلا شده بود؟
romangram.com | @romangram_com