#ازدواج_با_احساسی_متفاوت_پارت_76
همین جور که داشتیم راه میرفتیم رها با شیطنت زیر گوشم گفت:
-از کی تا حالا با پرهام اینقدر صمیمی شدی که واسش چشم غره
میری؟
من-رها خفه لال شو
رها تک خنده ای کرد وبعدش ساکت شد خودمم به چند دقیقه ی
پیش فکر کردم که چی شد منو پرهام باهم دیگه اونجور خودمونی
حرف زدیم....با صدای عمه خانوم از فکر بیرون اومدم
عمه خانوم-به به سلام ببینید کی اینجاس؟
با خنده به طرف عمه خانوم رفتم و گفتم:
-سلاااام سمیرا جون خودم...دلم واستون یه ریزه شده بود
من عادت داشتم عمه خانومو به اسم صدا کنم وهمیشه سر
این موضوع با عمه خانوم مشکل داشتم.
عمه خانوم-من آرزو به دل میمونم که تو منو عمه خانوم صدا کنی؟
بعدش پرهامم با عمه خانوم احوال پرسی کرد که یه دفه ای عمه
خانوم رو پدرجون گفت:
-داداش این دو تا کی باهم عروسی کردن که ما خبردار نشدیم نکنه
ما غریبه بودیم
پدرجون-نه آبجی این چه حرفیه اونموقع که پرهام وپریسا با عقد
romangram.com | @romangram_com