#ازدواج_با_احساسی_متفاوت_پارت_73

پرهام به عقب برگشتیم...عجیب صدای دختره برام آشنا بود.

وقتی که دخترو دیدم دهنمو جمع وجور کردم تا ده متر باز نمونه...بله

این دختر کسی نبود جز سایه واین پسره هم فکر کنم همسرش

باشه...میدونستم که سایه وپرهام زمانی با هم در ارتباط بودن

وشیدای هم به خاطر همین دوست داشتم عکس العمل پرهامو

ببینم ولی این سایه کجا اون سایه ی هشت سال پیش کجا...این اون

دختر محجوب گذشته که نبود اون موقع ها یادمه حتی به زور داخل

مهمونیای مختلط شالشو از سرش در میورد یا حتی اگه لباس

مجلسی میپوشید حتما باید کتی چیزی روش میپوشید...ولی الان

این دختری که من میبنم صد وهشتاد درجه که چه عرض کنم

صدهزارو هشتاد درجه تغییر کرده بود...با صدای پرهام به خودم

اومدم:

سلام دخترعمو...سلام امیرجان-

والا این پرهام چه قدر راحت حرف میزنه انگار نه انگار یعنی دیگه

سایه رو دوست نداره؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سایه-سلام پرهام جان بهت تبریک میگم

بعدش رو به من گفت:

-سلام پریسا به تو هم تبریک میگم

جفت ابروهام باهم پرید بالا این چرا اینقدر با عشوه و لهجه دار

صحبت میکنه یکی ندونه فکر میکنه یه بیست سالی اونور زندگی


romangram.com | @romangram_com