#ازدواج_با_احساسی_متفاوت_پارت_54

خواهراش ازدواج کردن خودشم که پیش پدر بزرگش زندگی میکنه...تقریبا یه یک

سالی هم بود که توی اون بیمارستان کار میکنه ویکی از دکترای محبوب

بیمارستان هم هستش.

حالا که با خودم فکر میکنم میبینم که خوب پرستارا ودکترای مجرد حق دارن که

براش سرو دست بشکونن...خوب میلی چه از لحاظ مالی چه از لحاظ ظاهری

واخلاقی اکیه.....

اه اصن به من چه....خدا به ننه باباش ببخشش....پری چند وقته خیلی بد دهن

شدی ها....ا وجدان دلم واست تنگولیده بود کجا بودی؟حالا که اومدی خفه

بشین سر جات.

شاممو که خوردم رفتم داخل اتاقم دیدم برام اس اومده.

پویا بود که بهم گفته بود که امشب خونه عمه هستن وشب دیر میان خونه.

منم چونکه خسته بودم،سریع خوابم برد...

**************

پرهام

بعد از رفتن پریا اینا...رفتم داخل اتاقم فردا قرار بود برم این بیمارستانی که ارمان

بهم گفت مثله اینکه عمو رضا رئیس بیمارستانه...البته من از قبل از اینکه بیام

ایران در مورد این با عمو رضا حرف زده بودم...

ولی حتی فکرشم نمیکردم که......

*************

از ماشین پیاده شدم و به طرف اسانسور رفتم...همین طور که به سمت اتاق


romangram.com | @romangram_com