#ازدواج_با_احساسی_متفاوت_پارت_20

وسارا.

سوارهواپیما شدم وپیش به سوی کشورم ایران......

*************

سوار هواپیما بودم...تقریبا یک ساعت دیگه میرسم ایران.دلم واقعا برای

همشون تنگ شده...برای مامان بابا،رها،پریا وپویا...پویا سراینکه به عروسیش

نرفتم تا سه ماه باهام قهر بود...ولی پریا خوب درکم میکرد چون همون طور که

شنیده بودم پرهام برای عروسیشون به ایران برگشت...پویاهم وقتی شرط دیگه

ازدواج منو پرهامو شنید بهم زنگ زد...بماند که کلی باهم گریه کردیم...چون

شرط دیگه ی اون مرد برای ازدواج اجباری این بود که...

مهماندار-مسافرین محترم جهت فرود اومدن هواپیما لطفا کمربندهای خودرا

ببندید،باتشکر سرمهماندار هواپیما.

ازفکراومدم بیرون کمربندمو بستم...

*******************

از هواپیما پیاده شدم بعد ازنیم ساعت معطلی اومدم بیرون وچمدونم رو تحویل

گرفتم...کسی برای استقبال نبود انتظاری هم نبود چون بابااینا میدونستن که

من قرار برگردم ولی زمانشو نمیدونستن...چون اگه میدونستن حتما اون مرد هم

باهاشون میومد...از فرودگاه اومدم بیرون بازم بوی ایران...بازم این کشور،بازم

خانواده...بازم میتونم رهای عزیزمو ببینم...نمیدونم چه قدرایستادم که یه نفر

اومد بهم گفت:

-ببخشید خانم جایی تشریف میبرین؟


romangram.com | @romangram_com