#ازدواج_با_احساسی_متفاوت_پارت_132

دل خوشی داره این پسر...از روی مبل بلند شدم تا برم بخوابم این چند روز

از بس مشغله ی فکری داشتم که حتی از یه خواب ساده و راحتم محروم بودم...

داشتم از جلوی اتاق پرهام رد میشدم که صدای موبایلش منو متوقف

کرد...نگاهی به داخل اتاق انداختم...موبایلش روی کنسول بود وخودش

چونکه داخل حمام بود قطعا صدای موبایل رو نمی شنید....

اه پری اصلا به تو چه برو بخواب...وجدان جون تو که میدونی من اصلا فضول نیستم وای باید برم جواب شاید کار مهمی داشته باشن...آره جون خودت...

اونقدر فس فس کردم که خود موبایل رفت سر اسپیکر وصدای شخصی که اون لحظه اصلا به ذهنم خطور نمیکرد...پخش شد:

-سلام عزیزم...پرهام جان میخواستم بهت یادآوری کنم که فردا ساعت 9 صبح همون جای همیشگی می بینمت...ولی برای اینکه یادت نره برات اس هم میفرستم قربانت .

مطمئن بودم که اون صدای نازک وپر از عشوه صدای سایه بود ...صداش طوری نبود که من اون رو از یاد ببرم...میتونم قسم بخورم که در عرض چند ثانیه خرد شدم...اون گفت جای همیشگی پس یعنی بار اول هم نبود که پنهانی همدیگه رو میبینن...به طرف اتاقم حرکت کردم...پوزخندی تلخی نثار زندگی تلخ تر خودم کردم...هجوم اشکای زیاد به چشمام دیدمو تار کرده بود...وارد اتاقم شدم وخودمو روی تختم انداختم....دوباره من بودمو اشکای شبانم.

…………….

ساکت تر از همیشه به کارام مشغول بودم...صبح که بیدار شدم پرهام خونه نبود،میدونستم پرهام امروز با من هم شیفت هستش....سه ساعت به پایان ساعت کاریم مونده بود...

رفتم پرونده رو تحویل خانوم شهبازی دادم ومیخواستم برم اتاق رست که میلی رو دیدم...نگاهی به سرو وضعش انداختم آشفته تر از هیشه بود...

میلی-سلام پریسا.

من-سلام....

انگار میخواست یه چیزی بگه ولی نمیدونست یا شایدم نمیتونست....

من-چیزی شده میلاد؟داری نگرانم میکنی...

میلی-نه...چیزی نشده.راستش...راستش میخواستم بپرسم که...که سارا

برگشته سوئد؟؟؟

من-آره...چطور؟

میلی غمگین و پریشون بدون اینکه جواب سوالمو بده...گفت:


romangram.com | @romangram_com