#ازدواج_با_احساسی_متفاوت_پارت_111
من-خانم دکتر خسته نباشید....میشه بگید وضعیت بیمار وبچش چطوره؟
دکتر-خوب جای نگرانی نیست هم حال خودش خوبه،هم بچه...با توجه به اینکه زودتر زایمان کرده ولی نوزاد هیچ نارسایی نداره وسالمه
سالمه ولی...
تا میخواست بقیه حرفشو بزنه پیجر بیمارستان به صدا دراومد.
پیجر-خانم دکتر صانعی هر چه سریعتر به اورژانس.
خانم دکتر-متاسفم باید برم اورژانس....
من-ولی خانم دکتر بقیه حرفتون.
رفت وبه حرفم توجهی نکرد....رفتم به سمت ته راهرو که برم پیش بچه که پرهام ودیدم.
پرهام-هیچ معلومه کجایی؟
من-هیچی داشتم با دکترش حرف میزدم...راستی مخوام برم بچه رو ببینم میای؟
پرهام-اووم باشه بریم.
وقتی پرستار تخت بچه رو نشون داد منو پرهام رفتیم بالا سرش....
من-آخخخ چقده تو نازی عمه جون.
پرهام-این کجاش نازه ...پوستش که سرخه،موهم که نداره تازه چشاشم بستس هنوز.
من-اااااپرهام
پرهام-خوب حقیقتو گفتم دیگه
متعاقب به اون صدای یه نفر دیگه هم شنیدم
میلی-هیچوقت فکر نمیکردم که تو رو اینجا ببینم؟
منو پرهام به طرف صدا که مطمئن بودم میلاد بود برگشتیم...منم بدون اینکه حواسم باشه پرهام کنارمه مثله همیشه جوابشو دادم.
من-اون وقت چرا فکر این فکر مزخرفو میکردی؟
romangram.com | @romangram_com